دو شعر از محمد عسکری ساج


دو شعر از محمد عسکری ساج نویسنده : محمد عسکری ساج
تاریخ ارسال :‌ 11 دی 99
بخش : شعر امروز ایران

۱
چکیدن قطره‌ای بر سنگی
حفاری
سماجت است
پیمودن تاریکی‌ست زندگی

بی ابر
بی باران
بی امان
بر همه‌چیز می‌چکد زمان

سگی که دمش را به دندان گرفته است
چه می‌خواهد
چه می‌خواهد از خودش

چه می‌خواهد از ما زمان
که بر پوست می‌چکد
می‌چکد در تاریکی گوشت
می‌چکد در روشنی استخوان

گفت مرد باش مرد
بگذار خون خانه‌ات باشد
زمان شاید
زمان باید چیزی از تو را با خود ببرد
حتی اگر خیابانی را که در آن سماجت به خرج داده‌ای
روی دوش بگذارد
با خود ببردو
زن و بچه‌هایش را سیر کند
بگوید زن
بگوید بچه‌ها
امروز نباریدم
نچکیدم
سماجت کردم
ایستادم

ایستادم
چون سگی که دمش را به دندان گرفته
و دنبال استخوانی می‌گردد
که زمان بر جا می‌گذارد!




۲
اسبی را از وسط دو نیم کرد
می‌شد اگر
در آن میانه می‌ایستادم
می‌شد اگر آسمان را حتی
در آن میانه می‌ایستادم
آن‌گاه که ساعت
این سامورایی دقیق
روز را به دو نیم می‌کند
آن‌گاه که عقربه شب را قیچی کرده است
و ماه ایستاده است میان شب
شب
با آن موهای کوتاه

تنها می‌شد اگر اما
همیشه یا شب بود
یا روز بود و دوباره شب
میانه‌ای نداشت زندگی
که بشود در آن برهنه شدو
پیراهنی پوشید نه خواب
پیراهنی نه بیدار

در زمین گرگ بود و میش
عقاب بود و کبوتر آسمان
کوسه بود و ماهی دریا
و ما
همواره آن دومی بودیم
بی آن‌که بخواهیم
بی آن‌که نخواهیم!

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :