دو شعر از جواد سیفی
تاریخ ارسال : 22 شهریور 99
بخش : شعر امروز ایران
۱
"به سعید حبیبی"
اگر ستارهای که میانِ جمجمه میسوزد
در قلب خاموش شود
اگر پرندهای که در هفتهزار آسمانِ خدا رهاست
به قلبم مراجعت کند
اگر آن کلمهی تکرار شونده،
آن کلمهی بی حرف،
درین آئینه شمایل بپذیرد،
تو بخندی،
چنان که خورشید از وسط نصف شده باشد
از ریشه میگویم
از
وقتی تن متلاشیست،
جان متلاشی،
در آن اتاق،
یک چای،
در آن سکوتِ موسیقا،
آن کلمهی بی حرف،
ای حسرتِ شگرف
دوست
دور
از تو ممنونم
خیلی
خیلی.
۲
"به حضرتِ نور"
برگهای نارنج در باد
تو نیستی وُ
من نیستم
هیچ چیزی
پروانهای روی سیم برق نشست
دوازدهمیلیارد قبیله،
با هفتاد و دو میلیارد صدای مختلف به خیابانها ریختند
تو نیستی،
تو نیستی وُ،
حق با تمام آنهاست
کویرها درخت،
دخترانِ بی بخت،
فرشتگانِ سامعه
هیچ چیزی
ماه در غلافی سرخ میرقصد
دم غنیست
حتّی حتّی نیست.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه