درنگی بر رباعی های «ایرج زبردست»
محمد آشور
تاریخ ارسال : 21 آبان 98
بخش : اندیشه و نقد
تب ...تاب ... تکان .... تکان.... تکان ... تن ... تن ها
درنگی بر رباعی های «ایرج زبردست»
محمد آشور
۱
برای یک شاعر، شاید رباعیسرایی میان تمام قوالب شعر فارسی سهلترین کار باشد اما سرودن رباعیِ خوب، نهتنها کار سادهای نیست بلکه کار بسیار سختیست.
چرا ساده؟
چرا سخت؟
ساده به این دلیل که وزنی راحت و نرم و ناپیچیده دارد و بهدلیل تعداد کم ابیات، یافتن ردیف و قوافی مناسب و دلنواز کار چندان سختی نیست.
و سخت، یکی به این دلیل که محدود شدنِ این قالب به یک وزن (که از مهمترین امکانات شعر کلاسیک است) موجب میشود دست شاعر در انتقال حس و ریتم مناسب و متناسب با درونمایه شعر تا حد زیادی بسته باشد و دیگر اینکه پیشینهی این قالب و شاهکارهای ثبتشده در حافظهی تاریخ ادبیات فارسی، رباعی را مبدل به قالبی تعریفشده و محدود (بهلحاظ مضمونی) کرده که فراروی از سیاق مرسوم، هم جسارت فراوان میخواهد و هم شمّ تیز و هم توانایی بالا در اجرای آن... و مقبول افتادن نزد مخاطبان عام از طرفی و از سوی دیگر مورد تأیید منتقدان و حرفهایهای ادبیات واقع شدن هم ایدهآلیست که در دسترس هر شاعری نیست.
2
از منتقدانِ «ایرج زبردست» دربارهی شعر او شنیدهام اینها را که: «که چه؟!... دورهی شعر کلاسیک، حتا غزل که نسبت به باقی قوالب تا حدی بهروزرسانی شده، گذشته است... چه رسد به رباعی که صدها سال است مرده و تمام!»
و اینکه: «گیرم «ایرج زبردست» شاگرد اول کلاس رباعی باشد، شاگرد اول بودن در کلاس تکنفره مگر کار شاقیست؟!»
بهگمان من «زبردست» گیرم نه یکتنه اما با فاصلهی زیاد از باقی رباعیسرایان، رباعی را حیاتی دوباره بخشیده و بی وجود و حضور او شاید این قالب، نمود بارزی در شعر این سالها نمیداشت!
نمیدانم کلاس رباعیِ امروز چند شاگرد یا استاد دارد و گیرم قالبی فراگیر نباشد (که نیست البته!) اما تعبیر کلاس تکنفره نیز چندان با واقعیت همخوان نیست... به هر روی دیگرانی نیز هستند که گرچه اغلب رباعیسرای تماموقت نیستند اما حضور دارند و گاه حرفها هم، و اگرچه در رباعیسرایی تثبیت نشده باشند و نام و نشانشان را بیشتر در گونههای دیگر شعر ثبت کرده باشند.
حال بهفرض که «ایرج زبردست» تنها استاد (یا بهتعبیر بعضی دوستان تنها شاگرد) کلاس رباعی باشد! اگرچه شاگرد اول بودن در کلاس فرضاً تکنفره از این منظر کار بزرگی نباشد، اما اگر چنین فرض کنیم، از منظر دیگر، یکتنه شانه به زیر بار زدن و احیاکردن یک قالبِ کهن و تا حد زیادی فراموششده کار بزرگیست، نیست؟!
رباعی با «حکیم عمر خیام نیشابوری» به قلّهای رسیده که نگاه به آن، کلاه از سر هر ناظر میاندازد و هوش از سر هر شاعر میپراند... قرنها این قالب کهن در ادبیات، خالی از جولان شاعری استخواندار و جسور و پیگیر بود و تنها گاهی شاعرانی از سر تفنن در این حوزه طبعی آزموده و کمتر شاعری خود را به تمامی وقف آن کرده بود و در ابیات مختصر یک رباعی ساکن شده بود!
«ایرج زبردست» با همت و پیگیری و جدیتِ ویژه، این قالب را از حاشیه به متن آورده و در این میان توانسته تأیید صاحبنظرانی با سلایق متفاوت و استقبال مخاطب را همزمان داشته باشد. این کار کوچکی که نیست، هیچ... که کار بزرگی نیز هست. این توفیق مبارکش باشد.
۳
اینکه چرا شعر «زبردست» توانسته نظر سلایق مختلف را جلب کند، نیاز به تدقیق دارد و این تحقیق ابعاد مختلفی را دربر خواهد گرفت... ابعادی که گاه سر از حوزههایی مثل روانشناسی، جامعهشناسی و غیره درمیآورد.
ابعادی که گاه از دایرهی شعر «ایرج زبردست» فراتر رفته و ناظر بر مسایل دیگری خواهد بود که خود میتواند مبحثی جداگانه و بسیط باشد. اما آنچه از شعر او به این مسأله دخول میکند در نگاه اول تنوع اجرا و نحوهی برخورد او با بنمایههای هر رباعیست.
در رباعیهای او تنوع در اجرا (با توجه به ظرفیتی که این قالب اجازه میدهد) تا حد زیادی لحاظ شده و سعی شده از امکانات مختلف در جهت ایجاد این تنوع استفاده شود.
از جمله شکستن مصاریعِ رباعی، برای رسیدن به سطربندیهایی شبیه به الگوی سطربندی شعر سپید.
اینکه «زبردست» اولین کسیست که مرتکب شکستن مصاریع شعرش شده یا نه را نمیدانم و البته نیاز به تحقیق گسترده دارد... میدانم اما که مثلاً «علی باباچاهی» نیز که شاعری نوسرا و پیشروست و گاه از سر تفنن با شعر کلاسیک نیز معاشقه دارد، در مجموعه شعر «این کشتی پر اسرار» (سال انتشار ۱۳۹۳) به شکستن مصاریع پارهای از رباعیهایش مبادرت کرده است. حال هم که میبینیم این رویکرد فراگیر شده و بسیاری از شعرهای کلاسیک با تقطیع شعر سپید ارائه میشود (بیشتر در فضای مجازی البته!)
اما «ایرج زبردست» در این مسیر پا از شکستن مصرع و رسیدن به سطرنویسی فراتر گذاشته و گاه یک رباعی را در قالب سطوری ریخته که هر سطر تنها یک کلمه است:
«تب/ تاب/ تکان/ تکان/ تکان/ تن/ تن/ ها/ / تب/ تاب/ تکان/ نفس/ تکان/ من/ تن/ تا.../ / تب/ تاب/ نفس/ نفس/ تکان/ تن/ تن/ تن/ / تن/ تن/ تو/ نفس/ تن/ تو/ نفس/ من/ تو/ تکا...»
(ص ۱۴۴، گزینهی رباعی «ایرج زبردست»، انتشارات مروارید، چاپ دوم، سال ۱۳۹٨)
در ارتباط با روند این اتفاق در شعرهای ایرج زبردست، پیشتر در مقدمهی کتاب «حیات دوبارهی رباعی»، نشر شانی، چاپ سوم، ۱۳۹۶ و نقدی بر کتاب «دفی از پوست ابلیس» تحت عنوان «نمایش نیما در خواب رباعی» که در صفحهی ۶ ضمیمهی ادب و هنر روزنامهی اطلاعات مورخ ۱۳ مهرماه ۹۵ منتشر شده، نوشتهام.
این شعر اولین رباعی ارائهشدهی «ایرج زبردست» است با تقطیعی متفاوت از آنچه مخاطب از رباعی انتظار دارد :
«میدانی و ...
میدانم و ...
او هم لابد میداند و ...
فکر میکند ما با خود :
این دایره عاقبت هوایش ابریست
از بارش مستطیل
پر خواهد شد»
(سال انتشار ۱۳۸۳، کتاب «خیامی دیگر»)
از دیگر امکاناتی که ایرج زبردست در اجرای رباعیهایش بهکار برده استفادهی خاص از نشانهها و تنوع شیوههای روایت است؛ حتا گاه استفاده از نقاشی و تصویرسازی.
استفاده از تصاویر نقاشی در رباعیهای او از دو سیاق پیروی میکند:
گاه بهشکلیست که تصویر هر کلمه جایگزین خود واژه شده و شاعر با اجرای تصویریِ مصرع آخر بدون بهکار بردن هیچ کلمهای، موجب میشود این تکنیک در مصرع آخر، تداعیگر زبان تصویرگر انسان غارنشین پیش از اختراع خط باشد (صفحهی ۱۴۷ از دفتر «گزینه رباعی ایرج زبردست»، چاپ دوم، انتشارات مروارید) و گاه تصویر در بیرون از رباعی نشسته و قرار است ذهن را به چیزی خارج از خودِ رباعی نیز ارجاع دهد و به شکلی رؤیاهای شاعر را از خارج از متنِ شعر، به آن احضار کرده و به مخاطب ارائه دهد (صفحات ۷۱، ۱۲۰ و ۱۲۱ از همان دفتر.)
تنوع مضامین در دفاتر رباعی «ایرج زبردست» از جمله مواردیست که احتمالاً در اقبال عام یافتنِ شعر او و گرفتن تأیید سلایق مختلفِ اهل نظر و هنر بیتأثیر نیست!
از رباعیهایی با مضامین عرفانی و گاه صوفیانه گرفته تا مضامین عاشقانه و حتی ملّیگرایانه... این تنوع و کثرت موجب میشود که کسی دست خالی از خواندن شعر او باز نگردد و چیزی مناسب ذائقهی خود بیابد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه