درباره شازده احتجاب
نعمت مرادی


درباره شازده احتجاب 
نعمت مرادی نویسنده : نعمت مرادی
تاریخ ارسال :‌ 13 دی 94
بخش : اندیشه و نقد

شازده احتجاب نام رمانی ازهوشنگ گلشیری است که در اواخردهه ی چهل واوایل دهه ی پنجاه توسط انتشارات نیلوفربه زیورچاپ آراسته شد.وازآن زمان به بعد چاپ های متعدی از این رمان منتشر وترجمه شده است.چاپ دوم این رمان درسال هزاروسیصدوپنجاه چندماه بعد از انتشاررمان کریستین وکید  اتفاق افتاد.شازده احتجاب  یکی از خوش ساخت ترین رمان های است که تا حدودی وضعیت قاجاررا به  وسیله فلاش بک های متعدد که از ساختارذهنی شازده می گذرد به تصویرمی کشد.شازده احتجاب دومین کتاب ،واولین رمان او بودکه درسال هزارسیصدوچهل هشت منتشرشد.کتاب یا مجموعه داستان اول او بنام مثل همیشه،آنطورشهرتی را برای او دست وپا نکرد.وآنطورکه باید دیده شود،دیده نشد.اما این اتفاق خوب ،دررمان شازده احتجاب افتاد واورا به عنوان یک نویسنده ی صاحب سبک ومتفاوت ازنویسنده های هم عصروماقبل او معرفی کرد.بهرام صادقی یکی از نویسندگان هم عصراوبود.ودرکنارگلشیری ،یکی دیگر از تاثیرگذارترین نویسندگان حلقه ی ادبی جنگ اصفهان به شمار می رفت.سبک این نویسنده ،در مجموعه داستان سنگر وقمقه های خالی ،تا حدود زیادی ایجاد کردن فرم بود.مخصوصا دریکی از داستان کوتاه هاش که هفده باراز اپیزود،برای روایت ساخت کلی داستانش استفاده وکارکرد می کشد.اما این اتفاق فرمی درشازده احتجاب به گونه ای دیگررقم می خورد.هرنویسنده ی خلاقی برای خلق یک اثر هنری ،ممکن است ازیک،یا چند زاویه دید دررمانش استفاده کند.درواقع می تواندابزاریا اسلحه ای خیلی مهم ،برای نویسنده محسوب بشود.اما بحث بر سر همین زاویه دیداست.هوشنگ گلشیری می داندکه اگررمان را تا انتها به وسیله ی زاویه دید دانای کل ودربرخی ازقسمت های رمان سوم شخص محدودبه ذهن ،پیش ببرد شاید،همان شیوه ی مرسوم نویسنده های کلاسیک ماقبل خودرا دارد ادامه می دهد.پس او مثل نویسنده ی هم عصرش بهرام صادقی ، به فکر ایجاد فرم ، ولحن می افتد.واین ایجاد فرم ولحن در شازده احتجاب فقط می تواند با تغیرزاویه دید،وایجادکردن راوی جدید،امکان پذیر باشد.پس نویسنده با تغیرزاویه دیدهای متعددوایجادکردن لحن در شخصیت شازده احتجاب ،مراد،فخری وفخرالنساء،به وسیله ی ایجاد کردن روایت جریا سیال ذهن وهمچنین خرده روایت های متعدد،ازکلیشه های مرسوم کلاسیک دوری می کند.گلشیری خوب می داند که اگررمان به همین شیوه ی دانایی کل ویا سوم شخص محدودبه ذهن روایت شود.یعنی اینکه مخاطب این رمان ، قدرت تصمیم گیری در متن را ندارد.وبه عنوان مخاطبی خلع سلاح شده ،به خود و رمان می اندیشد.پس حتی می توان گفت که استفاده از این شیوه ی مرسوم،یعنی قضاوت کردن راوی درباره رخدادها وسیطره داشتن برشخصیت ها ومکان ها وکنش ها،وحتی به بازی گرفتن عواطف واحساسات شخصیت های رمان ،ودرنگرش دیگرآن ، به بازی گرفتن مخاطب است.وهمچنین قدرت فکرواندیشه گرفتن از او.گلشیری خوب می داندکه مخاطب او مخاطب باهوش وتیزبینی خواهد بود.مخاطبی که جمال زاده وهدایت وچوبک را پشت سرگذاشته وحتی درحال گذارازابراهیم گلستان ،دولت آبادی، میرصادقی وغلامحسین ساعدی وبرخوردبا او وبهرام صادقی است.پس بعداز این همه تجربیات فکری ،واتفاقاتی که درشیوه های متفاوت داستان نویسی افتاده بود.وهر نویسنده ای صدای متفاوت خود را داشت وبه سوی مکتبی روانه شده بود.مخاطب دیگردنبال آن اتفاق های روایی وتجربه شده نبود.شیوه ی روایی همچون دانایی کل ،دیگرآن اهمیت وشاکله ی خود را از دست داده بود.پس نویسنده ای مثل گلشیری ،با استفاده از جریان سیال ذهن ،ازسیلان نامنظم ،وپایان ناپذیرذهن شخصیت ها ،بخصوص شاهزاده بوسیله رفت وبرگشت های ذهنی ،وفلاش بک های متعدد،وبازآفرینی خاطرات مدفون شده در هزار تو های ذهن ،دنبال ایجاد زاویه دیدی متفاوت وتکنیکی متفاوت تر ازقبل است .تک گویی های ذهنی ویا به عبارتی درونی ازشازده ،درلابه لای خرده روایت های که در ساختار کلی رمان پیش می رود.که قبل ترازگلشیری،توسط هدایت، در داستان کوتاه فردا،که روایت یک شخص سیاسی به اسم مهدی زاغی است افتاده است.حتی شیوه روایی جریان سیال ذهن دراولیسس جیمزجویس وخانم دالوی ازویرجینیا ولف ورمان خشم وهیاهو ویلیام فاکنر افتاده بود.اما برای نویسندگان ایرانی شکل تجربه ی جدیدی از روایت بود.که گلشیری درحال گذارازآن بود.خودرفت وبرگشت های زمانی درشازده احتجاب ،صرفا جریان سیال ذهن نیست .بلکه جریان سیال ذهن است که باعث ایجاد این رفت وبرگشت ها وهمچنین ساخت روایت اصلی درساختار کلی رمان می شود.درهمین روایت ،خسرو اسم اصلی شازده ،وتداعی کننده دوران کودکی شازده به شمارمی رود.پس می توان گفت درروایت جریان سیال ذهن،با تغییراسم ازخسروبه شازده وبالعکس ،زمان روایت هم تغییر می کند.سوژه ی اصلی این رمان برمی گردد به بازمانده ای ازدوران قاجاربه اسم شازده احتجاب است،که براساس اتفاقاتی که درگذشته برایش افتاده ،دچاراختلال های روحی وروانی شده است.گلشیری سعی کرده تمام تناقضات رفتاری درونی این شخصیت را،جلو چشم مخاطب نمایش دهد.آغازرمان با وضعیت نا به سامان جسمی شازده شروع می شود.مریضی که به نوعی میراث پیشینیان او به او می باشد.شاید کلیت ساخت این رمان رابطه ی مستقیم با قاب عکس روی دیواردارد.انگارشخصیت ها بیرون می آیندوروایت می شوندودوباره برمی گردند. شاید همین نکته باعث می شود که رمان ازآن حالت خطی بیرون بیاید وبه سمت رمانی شکسته حرکت کند.«با اینهمه شازده احتجاب هیچ باکش نبود.عصا وکلاهش را داد دست فخری ، گونه ی بزک کرده ی فخرالنساء رابوسید ورفت بالا.در را بست وهمانجا،توی تاریکی ، روی صندلی راحتی اش نشست.»

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :