خوانش کوتاه سروده ای از احمد تمیمی
دکتر داودرضا کاظمی


خوانش کوتاه سروده ای از احمد تمیمی
دکتر داودرضا کاظمی نویسنده : داودرضا کاظمی
تاریخ ارسال :‌ 6 خرداد 01
بخش : اندیشه و نقد

*نشستن پای درس مرگ*
خوانش کوتاه سروده ای از احمد تمیمی
دکتر داودرضا کاظمی

 

پرسشم من
آیا مرگ جوابم خواهد کرد؟
احمد تمیمی

کوتاه سروده یعنی مجالی اندک، ظرفی کوچک و زمانی کوتاه، بدیهی است که در چنین فضایی شاعر نمی تواند تمهیدات ادبی بسیاری را به کار گیرد، اما آنچه مسلم است این است که حتی در یک کار کوتاه هم شاعر می بایست تلاش کند تا دست کم یک یا چند ویژگی از ویژگی های مهم بوطیقایی، زبانی، بلاغی و زیبایی شناسانه شعر را برجسته کرده و کوتاه سروده ی خویش را بدان بیاراید. این کوتاه سروده از مهندس احمد تمیمی نشان می دهد که ایشان تا حدودی به این امر توجه داشته است. چنانکه در این سروده که بسیار اندیشه مند هم آغاز شده، جلوه های زبانی هم حضور دارد. تمیمی از یک سو ماهیت وجودی انسان را در پرسش و پرسشگری خلاصه کرده که این مدعا تعبیر ها و تاویل های بسیاری دارد و از منظر اندیشگانی (بخوانید فلسفی) غنی است (این مجمل شرحی دارد که مجالش در اینجا نیست) اما کمترین معنای آن این است که انسان پرسشگر است و کاری جز پرسشگری ندارد. انگار که کسی از شاعر پرسیده تو چیستی؟ یا کیستی؟ و چنانکه می دانیم پرسش هایی از این دست، پرسش هایی هویتی و ماهیتی اند و از جمله بنیانی ترین پرسش های ممکنه و اساس فلسفه و حکمت به شمار می آیند. از سوی دیگر تمیمی با کاربرد کنایه «جواب کردن کسی» در معنای پاسخ رد دادن و ایجاد ناامیدی کردن، یک بحث چالشی دوسویه را با «مرگ» آغاز کرده و به انجام رسانده است آنچنانکه در این بازی دو سویه با مفهوم مرگ، موارد ذیل بازتاب می یابد.:
۱. مرگ پاسخ اصلی و شاید تنها پاسخ برای همه پرسش هاست (با توجه به متن کوتاه سروده یعنی سطر پیشین).
۲. مرگ پزشک است، درمان است، داروست (بر اساس بینامتنیت و تکثر معنایی عبارت، «دکتر جواب کرده ها» عبارت مشهوری است حتی در ادبیات عامه و جالب اینجاست که شفا (ش َ) یعنی مرگ و شفا (ش ِ) یعنی تندرستی و چنانکه می دانیم ابن سینا (پور سینا) که هم پزشک بود هم فیلسوف، کتابی دارد به نام شفا (مرگ) که کتابی فلسفی است).
اما تمیمی در آغاز سطر دوم، قید پرسش «آیا» را هوشمندانه آورده است. فراموش نکنیم که ما از مرگ هیچ چیزی نمی دانیم. تا کنون کسی از جهان پس از مرگ بازنگشته تا از او پرسش کنیم از نقطه نظر علمی به ویژه علم مبتنی بر تجربه گرایی آگاهی ما از جهان پس از مرگ در حد هیچ است. تنها حدس هایی می زنیم خیالی و ذوقی مانند: «مرگ پایان کبوتر نیست/... مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید»- از سهراب- و ...؛ به هر روی، این شعر کوتاه با اینکه از چند واژه تشکیل شده اما گفتنی های بسیاری دارد. چنانکه اگر به این کوتاه سروده مطابق با آرای لیکاف و جانسون و از منظر استعاره های مفهومی نگاهی بیندازیم خواهیم دید که نام نگاشت «مرگ یک شخص است» شکل گرفته و دو نگاشت را شکل داده است. «مرگ پزشک (درمانگر) است» و «مرگ آموزگار است» که هر کدام از این دو نگاشت نیز تناظرهای مخصوص به خود را دارند.
نکته جالب توجه و البته طنزآمیز در شکل‌گیری این دو نگاشت در آنجاست که مرگ اگرچه آموزگاری آگاه است اما پزشکی ناآگاه و ناکارآمد است. آنچنانکه به گفته شاعر انسان را جواب می کند یعنی از معالجه باز می‌ماند. در دنیای واقعی هم اگر چه مرگ انسان را از همه رنج ها آسوده می کند و ای بسا از رنج پرسشگری نیز می رهاند اما مگر مرگ خود رنج کمی است؟! گویا نیش و نوش با هم است یا نوش و نیش با هم و انسان حیران همین تضاد و تناقض توامان است. شاید به همین خاطر است که از دیرباز تا کنون از یک سو از مرگ بیم دارد و از سویی دیگر، مرگ را داروی همه دردهای خود می‌داند. مرگ را هم داد و هم بیداد برمی‌شمرد. چنانکه حکیم طوس فرمود: «اگر مرگ داد است بیداد چیست؟/ ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟»

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :