" تیم آپرتون" ؛ برگردان : وحید ضیایی


 نویسنده : وحید ضیائی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : ادبیات جهان

شعرهایی از

 

تیم آپرتون


تیم آپرتون  استاد دانشگاه مسی شاعر و  داستان نویس نیوزلندی در سال 1958 در خانواده ای ادبی – مذهبی متولد شد .در 1987 رشته نویسندگی خلاق را با مدرک درجه یک به پایان رسانیده از همان سالها اشعار و داستانهایش را در نشریات امریکایی منتشر کرد .نیویورکر در مورد او می نویسد : " جهانی که  او به تصویر می کشد چنان با زندگی در هم  آمیخته که تلخ ترین حوادث و تصاویر در عادی ترین نمود های زندگی می آمیزند و برخوردی همگنانه می یابند " .نشریه تاکاهی که مجری طرح جایزه انجمن ملی شعر آمریکاست او را 3 بار کاندیدای شاعر برگزیده سال کرده است و هر بار رتبه های اول و دوم را به خود اختصاص داده است .آثار او به فرانسه و ایتالیایی نیز ترجمه شده مجموعه ای از او تحت عنوان " تیغه ی درخشنده ی مته " موفق به کسب جایزه شعر یواس پوئتری و انتشار آن در " ای ان جی آی " شده است .آثار دیگری از او را می توانید در نشریات : " اسپورت " – تاکاهی – نورث اند سوط – دریم کچر انگلستان و اگنی آن لاین بخوانید .

در شعری از همین مجموعه با عنوان خود کتاب تیم با قرار دادن خود در جای کودکی که نماد قانون پذیری اجباری انسانها در طی سالیان دراز زیست بشری بوده است تنهایی بشر را چون شنا کردن در استخری به دراز نای ابد و ازل پنداشته نوشتن را " تیغه ی درخشنده ی مته " ای دانسته که تاثیر گذار و روشن مثل سر الماس است .او مدرس دروس " ادبیات قرن بیستم " – نویسندگی خلاق در دانشگاه مسی است و توانسته علاوه بر جوایز یاد شده جایزه ملی شعر 2004 و جایزه جامعه شعر امریکایی در سال 2006 را از آن خود کند .با هم به خوانش شعر هایی از او می نشینیم :

 

 

 

 

 

 

"موسمی "

 

صبح نارنجی پایان همه چیز بود

ساقه های گوجه فرنگی

بر شاخه های خشکیده گیج می رفتند

و آفت های مشتاق

از دیر هنگام کهنی تلخ

بر ثمره های رنگارنگ

می تاختند .

دستان چروک و خال خال تو بود

انگشتان گره خورده ات – پدر بزرگ –

بر پیچک این باغ بی آسیب ...

جهان زیر و رو می شد

و تابستان داغ در گلوی غلات

عطش باروری می ریخت

انگشتهایت از تن گونی ها می گذشت

لرزان

هویج های ارغوانی سالهای خوب دموکراسی بود

جایی که بچه گربه مان تنها دوستش

جوجه حنایی خواهرم می شد

در جنگ های خیابانی !

پدران گندم

یوسف را عزیز می دارند

و زوال آرام ریشه ها

و زمین که چون کاهوی تو در تویی می پوسد .

سلسله پادشاهی حلزون

تنها حقیقتی ست

که جهان را بر دوش می کشد !

 

 

 

 

 

 

" گپ سر میزی "

 

 

: از گرسنگی هم حتی اگر بمیرم -

: حتی اگر پتیارگی پیشه کنم -

: چون کاغذ روزنامه ها قامت شکسته و مچاله شده ... -

کباب در ماهیتابه بر میگردد -

و مسیر نان داغ تازه تا دود کارخانه ها بالا می رود -

- شوری و آب و چربی -

دود  در دستان بی خیالی می گرداند .

مگس ها بر عرقت شنا می کنند ...

بی وقفه صدای پای تو را می شنوم -

چکمه ها در کفش ها ...در زغال سنگ ها -

آرنج های زخمی سیاه -

سیب زمینی های نیم پز – پوره – تنوری -

بیشتر از این ؟

- مثل الیور کوچولو : یکم بیشتر می شه ؟

کلم کله ات زرد – هویج موهایش قیری -

برای لبهایمان آب زخیره می کند این سقف سوراخ -

از پودینگ تا شکلات  -

از مادر تا محبوب -

نمی دانم چه کنم -

با هشت بچه -

و خانه ای که در کنار زغال سنگ -

می سوزد -

- از گرسنگی ...

_ پیشه کنیم ...

_ روزنامه -

_ بله لطفا ...متشکرم !

 

 

 

 

 

"تجزیه "

 

 

آنچه را که چون کاغذی از هم دریدی

گریسته بودی عمری

تمام زندگی ات را به خاطرش

سر انجام

پاسخ از روخ خواهی شنید – رستگار شده

کلمه تحریک می شود

کلمه سرعت می گیرد

کلمه پیاده روی می کند

بی جای پایی

بی دستگیری

بی پایی حتی

زمین زیر پایت تا دور دستها کج می شود

و خطوط متقاطع بزرگراه ها – شگفتا

چراغ قرمزی خواهند شد که سقف صدایت را

در خود می پیچد

آه گاه استخری از  رنگ لازم است

جایی که با قلموی آن جهان را می توان از نو نقاشی کرد

قدرت باد را دوباره آزمود

هواپیما شد و پرید

پرید تا جستجوی آنان که بیگناه رفته اند

تا درنده خویی تقاطع های قرمزی

که کاغذ ها را می درند

کلمه ها را وحشی می کنند

استخوانهایت را پوک

تا جایی که نور و هوا از آن می گذرد

و آواز بی توانه ی نویی

سرد و بی رنگ

جهان را به رقص در می آورد

سرد و بی رنگ و درخشنده !

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :