تطبیق ساختار پوپولیسم با رفتار ادیبان و توهم شاملو شدن / پویا عزیزی

تاریخ ارسال : 13 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد
تطبیق ساختار پوپولیسم با رفتار ادیبان
و توهم شاملو شدن
آرام باش... بلندترین موج
آرام باش
درآن هنگام که تو دست نابودکننده ات را پایین می آوری
این تخته پاره های نقاب پوش عریان خواهند شد
و چه چشمان گستاخی
که از شرم فرو خواهند ریخت
***
آرام باش طوفان ناآشنا
این غبارها پستی خواهند گرفت
این برج های عاج به گرداب ها خواهند ریخت ...
رقص خشم انگیز برگ های خشک باز خواهد ایستاد
و پاهای عظیم آن سایه ی نزدیک شونده
که در خودخورشیدها پنهان دارد
بر آن ها گذر خواهد کرد1
باید طوری آغاز کرد که نسیم ِ قرارگیری ِ واژگان به پهلوی هم ، دست در دست ، طوفانی که از هم آغوشی جمله های تازه فارغ می شود را سازنده باشد و این سازندگی طوفان دستکار توست که در واکاوی ِ جراحانه ی ِ بزرگی ، تردستانه برسی به توده های سرطانی و با مهارت بسیار دست اندرکار بیرون کشیدن شان باشی که سرایتی عجیب و غریب دارند و پنهانی ، چنان که تا به خود آمده باشند قُل انالله و اناالیه راجعون ! پس سازنده ی طوفان باش ای یابنده ی بادکاران ِ در خفا!
در این خمودگی و رخوت این سال های اخیر همین طور ولنگ و واز به خوش خوشان ِ مستی ِ از باده ی ِ رنگ پریده ی ِ ترس محتسب خورده گرچه بوده ایم ولی سرخوشیم که هش یاری مان همیشه آن قدر بوده که عقل این مهدورالدم که شاعران را به فلاکت ِ خواست های ِ ناچیز ِ دیده شدن و طمع به جای گاه ِ بلند ِ شاملو بودن یا شبحی از این توهمات قوی رهنمون می سازد به گلرنگی رخساری جامی به باد فراموشی بدهیم .
اما بعد از این که براهنی توشه اش را برداشت و از این زمین ِ آباد ِ خرابی دست شست و حضور و اظهار نظرش را در نقد ادبی امروز این مرز و بوم با خود برد و شاملو هم به دیاری ناشناخته شتافت تا سایه ی سنگین حضور او نیز وجود تیره ی خیلی ها را به چهره بکشد، کم و کاست های روحی و اخلاقی شاعران دهه ی هفتاد نیز که بی پشتوانه ی ایدئولوژیک در این جو تئوری زده نیز به ناچار کناره شان گیراند و باقی بزرگان هم اگر کورسوی امیدی داشتند به سیاهی شبی تاریک نشانده شد ، حضور پر رنگ و بارز ساختارهای پوپولیسم کمان میدان های خالی را از این پس تاخته و خواهد تاخت . او (پوپولیست) نیز به رسم وظیفه همچنان به ایفای نقش بازیگرانه ی خود خواهد پرداخت .
گرچه پوپولیسم به مثابه ی ساختاری که در حوزه ی سیاست و عمل گرایی پلیتیکال قایل به بودن و پویایی ست اما باز به مثابه ی همان مولفه های ساختارین خود قابل اجرا و الگویی شدن در حوزه های رفتاری دیگر است .
حوزه ی ادبیات به دلیل سردمداری تفکر و تجدد و اندیشه در تاریخ پشت سر و وجود توتالیتریسم دولتی کماکان پس زمینه ی خود را سیاسی می بیند و دیگر دلیل این که شاعران و نویسندگان ایرانی در طیف گسترده ای از مبارزه و اعتراض پیش از این و در حال حاضر رفتارهایی دارند و حتا به استناد بسیار مدارک موجود خیل این شاعران و نویسندگان پا به سن گذاشته تر عضو یا مهره ی سمپات مهم برخی از تشکل ها حزبی مبارز در دوران های مختلف عدالت و آزادی خواهی بوده اند و جالب تر این که همیشه شکست در این سنگرها خیل ِ سیاسیون ی تا آن زمان ادبیات حرفه ای ندیده و نفهمیده را وارد حوزه ی ادبیات می کند که البته طبق استعداد وافر جواب فوق العاده دور از انتظاری را نیز می گیرند اما در حوزه ی رفتار ، ادبیات را با پس زمینه ی سیاسی و ابزاری ذهن شان می کاوند و تحلیل می کنند و بعد دست به رفتارهایی می زنند که اهالی اصیل ادبیات با چهار چشم دوتا به قرض به تحیر مانده باشند.
این دسته افراد بیش تر شعر را به عنوان ابزاری جهت کسب جایگاه ِ مردمی یا سیاسی ابزاری می پندارند در دست خویش و مختصات رفتاری شان با شعر نه تنها حرفه ای و ادیبانه نبوده بل پوپولیسم را در حوزه ی ادبیات پیشه کرده ، خواست و هدف و اندیشه ی خودشان را به عنوان خواست " مردم" ؟ به دیگران دهان بین زود باور حقنه کرده و سعی به اشتهار کاذبی دارند .واژه ی مردم یا مخاطب در وضعیت فعلی و اوضاع امروز جامعه ی ایرانی تنها در حوزه ی ادبیات و به خصوص شعر دارای بار معنایی ِ مشکوک و مبهمی ست و استفاده از آن به شکل های متنوعی صورت می پذیرد که شاید با یک واکاوی ساده بشود " توده ی سرطانی" را در آن یافت .
آمار سرانه ی مطالعه در کشور ایران به شکل کاملاً دقیق کم تر از سرانه ی 5 دقیقه در سال برای هرنفر است یا حداقل در حوزه ی ادبیات اینگونه است و این را تیراژ کتاب های شعر، داستان و رمان با کمی تلورانس بالا و پایین به خوبی نمود می دهد . از سویی دیگر تخصصی شدن علوم و تکثر زیرشاخه های آن ها به صورت ابژه های کاملا ً مرز بندی شده ی کاملاً جدا از هم بخش پنهان تری از مساله را به نمایش می گذارد . ادبیات چه بخواهد و چه نخواهد در حوزه ی علوم (حالا تو بخوان علوم انسانی) دسته بندی شده و دارای معیارهای کاملاً متمایز از علوم دیگر همچون فلسفه ، روان شناسی ، زبان شناسی ، تاریخ ، جغرافیا و... است. همان طور که در علوم دیگری مانند علوم تجربی دسته بندی صورت پذیرفته و تخصص ها نهادینه شده است مثل فیزیک ، شیمی ، زیست شناسی ، زمین شناسی و ... و هرکدام از این نام ها خود سرشاخه های کلی زیرمجموعه های تخصصی ترند به ناچار طبق اتفاقات سال های اخیر در جهان ادبیات نیز با کمی اغماض به عنوان شاخه ی تخصصی تدریس و نهادینه شده است . وضعیت شعر به عنوان زیر مجموعه ی این کلیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده و به ناچار شعر نیز به عنوان حوزه ی تخصصی علمی عده ای ، آکادمیک یا تجربی دسته بندی خواهد شد . گرچه علوم انسانی از لحاظ کارکرد و بیان و حتا منطق ساختاری با علوم تجربی تفاوت های فاحشی دارد اما به دلیل ساختمندی و قابلیت تئوریزه شدن همان شرایط یا شرط مشابهی خواهد داشت هر چند که این روزها علوم انسانی در حوزه ی کلامی پیشرفت های تئوریک بالایی را از خود نشان می دهد که به صحیح بودن این فرضیه قوت می بخشد . محصول ادبی به دلیل دارا بودن زمینه ی تخیل و پردازش وهمی خود به دو دسته تقسیم خواهد شد : یکی حوزه ی تئوریک و کاملاً ساختارمند تحلیل ، بررسی وتولید اندیشه ی ادبی که تولیدات این دسته کماکان به عنوان علم و در حوزه ِ تخصصی عمل خواهد کرد . دیگری حوزه ی تولید آثاری ست که به شعر ، داستان ، و ... تعبیر شده و به دلیل دخیل بودن تجربه و تخیل و کشف و شهود در دسته ی آثار هنری نیز جای گرفته و جای گاه خود را به جایگاه هنر نزدیک می کند.
پرسش اساسی دقیقا در همین لحظه شکل می گیرد : حوزه ی برخورد ما با این آثار از نظر گاه علوم در حوزه ی آثار ادبی خواهد بود یا در حوزه ی آثار هنری ؟ آیا با اثر هنری – ادبی طرفیم ؟ این آثار در جایگاه علوم جای می گیرند یا در جایگاه شهود باقی خواهند ماند ؟
اگر چه از روند اصلی مان خارج شده ایم اما با پاسخ به این سوال هاست که می توانیم راهبردی برای ادامه ی بحث پیشه کنیم . من از قبل به پاسخی برای این پرسش ها نیندیشده ام به همین دلیل در جریان پاسخ گویی ست که می توان نتیجه ی بحث ِ "مردم یا مخاطب کیست؟" را مشخص کنیم !
حوزه ی علم نیز درست مثل حوزه های دیگرگونه در اقتصاد و بازرگانی منوط به عملکرد سیستماتیک و ساختارعرضه-تقاضا عمل خواهد کرد و معادله ی میان این دو صرفاً سویه ی ابتدایی ِ عرضه یعنی تولید و سویه ی نهایی ِ آن یعنی مصرف را به دو سوی مساوی خواهد رساند . تنها با یک تفاوت عمده که در حوزه های دیگر کالا یا خدمت ارائه شده به شکل کلی مصرف شده اما کالای ارایه شده در حوزه ی علم اگر بشود کالایش نامید ضمن توان ِ مصرفی ی خود توان ِ تولید بالقوه را در درون خود پرورانده و ممکن است گاهی خود در نقش ماده ی اولیه ی تولید دیگری ایفای نقش نماید . پس اساساً مساله ی مصرف در تولید علم کاملاً متفاوت است . دیگر این که تولید علمی بر پایه ی محوری ِ زمان تا کنون خطی عمل کرده و همچنان سیر تاریخی ِ خطی ِ خود را حفظ نموده است ، پس نوع مصرف آن درونی بوده و اساساً از این دید مصرف نشده و درون ِ خود قابلیت انباشت ِ مضاعف را دارد . لذا پیرو ِ همین سیستم مذکور تقاضا همیشه موجود بوده و در صورت تولید تازه استفاده از تولیدات تازه نیز به همراه تولیدات پیشین خواهد بود و در غیر این صورت در نقطه ی زمانی استفاده (مصرف) از انباشت پیشین ارتزاق خواهد شد . جالب این که سیستم خود به خود و به طور طبیعی تقاضا را به درون تزریق کرده و موتور تولید را به چرخش در می آورد و در صورت عدم چرخش به آن چه هست بسنده خواهد کرد و به اصطلاح از توبره خواهد خورد . با تعمیم کل به جزء و به کارگیری سیستمی انطباقی در خواهیم یافت که شعر هیچگاه مصرف نشده و همچنان به عنوان تولید گذشته یا جدید در چرخه ی تقاضا و عرضه قرار دارد . همیشه کسانی هشتند که آثار دانته ، فردوسی ، هومر ، ارسطو و دیگان را نخوانده باشند و این نخواندگی هم چنان دلیلی جهت عرضه خواهد بود و از سوی ِ دیگر شاید کسی نباشد و امکانی نباشد که مثلاً گندم تولید شده در زمان کوروش کبیر را بخواهد در اکنون زمان به مصرف نان برساند . تقاضای نان روزانه در جهان بسیار بالاست اما نان ِ تهیه شده گندم تولید شده در صد سال قبل نمی تواند باشد . اگر امکانی وجود داشت که هم اکنون بشود گندم هزار سال آینده ی جهان را تولید و انباشت و بون خلل نگهداری کرد تا هزار سالِ آینده نیاز به کاشت و برداشت ِ گندم نداشتیم اما به همین منوال نمی شود برای هزار سال آینده ی علم یا ادبیات تولید داشت گرچه همچنان تقاضا خواهد بود اما اول این که یک تقاضای عام نبوده و دوم کالای تولیدی در هر برهه از زمان ماهیت متفاوتی منوط به نیاز و شرایط متخصصین و یا در واقع منوط به خلاقیت متخصصین همان برهه دارد . چنان چه در همین برهه ی مذکور تولیدات هزار برابر ادبی داشته باشیم ممکن است نیاز تا هزار سال آینده را برطرف نکند اما همچنان این برداشت تا ابدالآباد ، قابل تقاضا و استفاده خواهد بود و هر متخصصی هم در زمان خود به آن چیزی خواهد افزود .این ساختار را شاید بتوان ساختار انباشت تاریخ نامید همان طور که از هزارها سال قبل تا الان تولیدات ادبی همراه زمان به زمان ما سیر کرده و با ما و قبل تر و بعدتر از مایی ها نیز بوده اند و ما نیز بر ان ها افزوده ایم و مصرف درونی و فرآوری شان کرده ایم .
با استفاده از همین منطق در خواهیم یافت که آنچه دوستان محترم ما در نشست ها و اخیراً در سرمقاله های سایت های تحت نفوذشان و یا احتمالاً دوستان دیگر مبنی بر تولید و مصرف شعر به آن پرداخته اند از اساس انحرافی و در نهایت بدل به مبتذل ساز بزرگی در ادبیات خواهد شد . خطری که شاملو همیشه به ان توجه داشت و براهنی در طلا در مس و متون دیگرش شدید نسبت به آن هشدار داد . چیزی بگوییم که همه ی مردم بفهمند خطری ست بزرگ . جمله ای که حرکت به سوی پوپولیسم را مبداء خواهد بود . اتفاقی که برای سیدعلی صالحی و اخلاف کپی کار و متاثر شعرش به بارزترین شکل ممکن افتاده است و گویا دوست عزیز شمس لنگرودی هم در همان راستا و به نوع خودش سرمقاله ی وازنا را نگاشته است و دوستان دیگر در سایت دینگ دانگ هم که از پس قافله به جلو می نگرند و اگر ازدحام بگذارد چیزی ببینند .
مردم ، مردم باوری و فرهنگ گرایی تنها و تنها شعاری ست که در یک هدف همپوشان شکاف عمیق میان ِ فرهنگ ِ عام و خواص را پوشش خواهد داد . ساختاری که در آن اتکا بر کلمه ی مردم ، خواست ِ مردم و توجه به خواست ِ مردم تنها دستمایه ای ست تا خواست و هدف راستین پوپولیست های ادبی یعنی کاربران این ساختار که همان توهم جای گاه است (شاید توهم جایگاه شاملو) یا کمینه شهرت عام را پیش ببرد . مردم ، مخاطب عام ، مخاطب بالقوه در چنین فضای علمی و تخصصی و با وجود مخاطب های متخصص چیزی بجز دستمایه و ابزاری برای آن جایگاه ِدیگر از دست رفته نخواهد بود .
در تمام شکل های پوپولیسم ادبی مخاطب عام ( مردم) - نه قشر تربیت یافته متخصص- و خواست ِ این قشر ، همه چیز را به خود ختم خواهد کرد و از آن جا که مخاطب عام حتماً در زمینه های دیگری از علوم کارشناس و متخصص و فرهیخته است اما در ادبیات و شعر خواه ناخواه کم توان ، کم سواد ، راحت طلب و تربیت نیافته ی ذهنی ست . به همین دلیل شاعر پوپولیست یا ادیب پوپولیست سطح علمی و مفهومی آثار خود را تا سطح باور عام فروکاسته و از این طریق سعی در رخنه سازی در اذهان عمومی دارد . به باور پوپولیست ها، اراده ی عامه نسبت به خواندن و خرید کتاب ادبی ، در مقابل نخبه گرایی ادبا ترجیحاً تحریم خرید و دوری گزینی و سوق به سوی آثار ساده و آسان فهم است . بنابراین ، چون در ساختار پوپولیسم اراده ی مردمی در هر سویی قرار بگیرد چه نیک یا بد ، سعادت در همان سو یافت خواهد شد . جهت نمودار تولید آثار ادبی از سوی پوپولیست ها تغییر یافته و به سوی ِ آن اراده با شدت و حدت تمام سیر خواهد کرد . پوپولیسم اصولاً تک صدایی و غیر دموکرات است چون در نهایت صدای مردم را صدای ِ واحد دانسته و صدای ِ متفاوت یا صدای ِ نخبه را ، گنده دماغ ، ضد مردمی و ارتجاعی می داند طوری که انگار نخبگان از مردم نبوده اند و طی ِ این سیستم همپوشان میان ِ دره های عمیق تفاوت و فاصله های طبقات و فرهنگ را با پوشال سیمان نمای یکپارچه سازی و یا رمانتیسیسم سرپوش می نهد .
جالب تر قضیه در جایی شکل می گیرد که اینان از برنیامدن خواست مردم نگران شده و در اقدامات اعتراض آمیز ضمن استفاده ی ابزاری از تریبون هایشان اقدام به تاسیس بنگاه های صرفاً اقتصادی ِ نشر کرده و از این طریق نیازها میل شخصی شان را به جای ِ میل ِ عمومی جازده و با دروغگویی ِ کاذبی اقدام به جابجایی و جا به جانمایی ِ حوزه های فرهنگی کرده و در واقع هدف نهایی بالا سری مجموعه (حکومت) پوپولیسم را به شکل پنهان تئوریزه و سازمانی می کنند . در این بنگاه ها تنها آثاری نشر می شوند که مردم می خواهند . "مردم" جابه جا نمایی شده ی اسم مفرد به جای ِ جمع . مردم در نهایت افکار یک پوپولیست به ضمیر تنهای ِ من تبدیل خواهد شد یا به ضمیر ِ جمع ِ گروه ِ ما .
پوپولیست ها معمولاً شخصیت های ِ کاریزماتیک ِ هر نحله ای هستند که طی ِ این نیک نمایی و نمایش آن چه مردم می خواهند یعنی اعمال فروکاست ِ کیفی تا سطح عامه و حاد نمایی این وضعیت مردم یا همان مخاطب عام را نسبت به آن چه پیش از این ادبای نخبه گرا با آن ها کرده بودند(ستمی که فرو داشته اند !) آگاه ساخته و تباهی ایده ی طرف مقابل را در این حاد وضعیت کامجویی می کنند .
مردم ، مخاطب ِ عام ، مخاطب ِ بالقوه: چیزی که در همین حدِ واژه های ِ آمده نمی تواند گنجانده شده باشد . کلیتی ست سرشار از قومیت ، زبان ، لهجه ، فرهنگ ، تحصیلات و تخصص ،و شغل و اقلیت های متفاوت ، تکثری که در یکه انگاری ِ پوپولیست ها نادیده انگاشته شده و درواقع در یک نادیده انگاری ِ بزرگ ِ نادیده انگاری ِ اقلیت نخبه به عنوان مخاطب ِ مستقیم را جزء حوزه ی دید خود و درنهایت ذیل ِ هیچ کدام از این واژگان نمی گنجاند و این تناقض بزرگ را در یک خطای ناچار استراتژیک با یکه انگاری سریعاً پوشش داده و دیکتاتوریسم بسیار شدیدی را در مقابل اقلیت ها می نهند .
پوپولیست های ادبی از سر ِ اتفاق آدم های فراموشکار یا منکر گذشته ای نیستند بل که چون خواست ِ مردمی را ارج می نهند و میل شخصی شان هم در این میان اصلاً مهم نیست پس اگر شکر شیرین بوده دیروز ممکن است طعم ِ تلخ شکر را همین الان اعلام کنند چون سفسطه و معیار های لازم را برای توجیه ِ این تلخی و این تغییر ذائقه خواهند داشت . مردم ، مخاطب بالقوه ، آلترناتیوی که از قبل ناسازگاری و عدم اعتمادش را ثابت کرده است .
پس باید طوری به پایان ها بنگریم که آن طوفان عظیم دست های شکننده ی بلندترین موج ها را فرود آورد و با این فرود آوردن تخته پاره های کشتی های با دست ِ رو را معلق سازد در این دریای ناکران پیدا.
1 - بخشی از یک شعر هوشنگ ایرانی به نقل از حافظه
لینک کوتاه : |
