تحلیلی بر دو شخصیت اصلی داستان «تپلی»اثر گی دو موپاسان
هیمن رحیمی


تحلیلی بر دو شخصیت اصلی داستان «تپلی»اثر گی دو موپاسان    
هیمن رحیمی نویسنده : هیمن رحیمی
تاریخ ارسال :‌ 3 اسفند 98
بخش : اندیشه و نقد

تحلیلی بر دو شخصیت اصلی داستان «تپلی»

اثر گی دو موپاسان
نویسنده: هیمن رحیمی

«تپلی» از زمره ی بهترین داستان های نویسنده ی فرانسوی، گی دوموپاسان به شمار می آید. جغرافیای داستان، فرانسه است در بحبوحه¬ی نبرد با آلمان، سال 1870 میلادی، در شرایطی که قسمت اعظمی از فرانسه، به اشغال نیروهای آلمانی درآمده است. نیروهای فرانسوی عقب کشیده اند؛ بدین دلیل که فرماندهی این لشکرها، افرادی منفعت طلب هستند  که ورای حس میهن دوستی، به سبب تمایلات تجاری بدین شان و مقام رسیده اند. به موازات آنها، در شهر« روان»، اعیان و اشراف به جهت دلهره ای که از مصادره ی اموالشان توسط نیروهای خودی داشتند، آرزوی آمدن همچین دشمنی را از قبل در سر می پروراندند. دشمنانی که در كنار خانواده هاي فرانسوي جا خوش می کنند. همراه با عادی شدن اوضاع، سر یک سفره می نشینند. در این میان، تعدادي از اعيان و اشراف همراه با چند نفر ديگر، بدین سبب که در منطقه ی ديگري بيرون از كنترل پروسي ها منافع سرشاري داشتند، از نيروهاي دشمن، مجوزي براي ترك شهر گرفتند.
داستان، صبح روزی زمستانی را روایت می کند. مسافران كه ده نفر بودند، خواب آلود، خود را به دليجاني رساندند تا شهر را ترك كنند. در میانه¬ی داستان، نویسنده به معرفی شخصیت های داستانش می پردازد که در این بین، دو شخصیت، مرد و زنی، معرفی می شوند که نسبت به سایرین، بیشتر جلب نوجه می کنند. مرد نامش «كورنوده» و از آزاديخواهان مشهور بود كه صاحبان قدرت و ثروت، از او وحشت داشتند. زني كه در كنار او نشسته بود «اليزابت روسه» نام داشت كه به دليل چاقي اش در شهر مشهور به تپلی بود.
تحلیل شخصیتی «کورنوده»
 «كورنوده» را نویسنده آزاديخواه که نه، آزادیخواه مآبی مشهور معرفی می کند  كه مردمان محترم شهر  از او وحشت داشتند. همه ی اموالي را كه به ارث برده بود، خرج رفقا و همپیاله هايش كرده بود و حالا آرزو داشت كه حكومت عوض شود تا او هم در نظام جمهوري به حق و حساب. خود برسد. دلیل سفرش را نویسنده این می داند که به گمانش بلکه جایی دیگر به وجودش در تقابل با دشمن لازم افتد.
در جای جای داستان، گهگداری لایه هایی از شخصیتش آشکار می گردد. شخصیتی پاردوکسیکال که ثبات ندارد. آنجای داستان که در درشکه در ادامه حرف های تپلی من باب اشغال دشمن، شروع به شعار دادن می کند و وقتي سخنانش به جايي می رسد كه به ناپلئون سوم توهين میکند، با عصبانیت تپلی روبرو می شود.
آن قسمت از داستان که در نیمه های شب اول اتراقشان، به دنبال بوالهوسیش سراغ تپلی را می گیرد؛ ولی دست رد می خورد و با تلنگر آگاهی بخش تپلی روبرو می شود . نویسنده البته خواننده اش را روشن می کند که فقط تا حدودی شاید غیرتش را بیدار کرده باشد.
و نیز در شبی که تپلی بر خلاف خواسته اش زیر بار فشار اطرافیان تن می دهد او تنها کسی است که کارشان را شرافتمندانه نمی داند. در انتهای داستان، کورنوده شخصیتش همسوی سایر شخصیت های داستان می گردد. همرنگ جماعت شده است و سرود آزادی را سر می دهد. بی آنکه ذره ای ماتم بر وجدانش نشسته باشد. آزادی که هیچ کدام بویی از آن نبرده اند.
تحلیل شخصیتی «تپلی»
در درشکه زني كه در كنار او نشسته بود «اليزابت روسه» نام داشت كه به دليل چاقي اش در شهر مشهور به تپلی بود. همسفرهايش  بلافاصله بعداز اين كه او را شناختند، پچ پچ  کنان كلماتي مانند فاحشه و ننگ اجتماع را تكرار مي كردند.
ابتدای داستان اشاره به این کرده است که خانواده های فرانسوی به آلمانی ها عادت کرده بودند حتی سر سفره. تپلی بعد از سیر کردن همسفرانش، مجال می بابد که به من خواننده بفهماند که در این جامعه ی منفعت طلب کسی نیز هست که از وجود دشمن دل خوشی ندارد. مخصوصاً آن جایی که آب شرمساری را بر پیکره ی وجدان مردان شهرش بالاخص همسفرانش می ریزد که کاش مرد بود تا جلوی متجاوز قد علم میکرد.
در بینابین داستان نیز درمی یابیم که وجدانی آگاه دارد . ناموس را به دشمن هدیه نمی دهد. مقاومت می کند هرچند اندک ولی سبب بیدار گشتن وجدان آزادیخواه هم می شود. آزادیخواهی که هوسش، آرمان هایش را بلعیده است.
نویسنده تپلی را نماد آن دسته از زن هایی می داند که برای خود چهارچوبی دارند. ارزش داشته¬هایشان را درک کرده اند ولی دچار اشتباه نیز می شوند. اشتباه من باب پاشنه ی آشیل خانم ها؛ یعنی از طریق قوه ی شنیداریشان. گول سخنان کسانی را می خورد که ظاهراً روشنفکرند. تفکر جان فدایی را به خورد افکارش می دهند که بر خلاف خواسته اش تن دهد به چیزی که ایمان ندارد. همین تن دادن و همین یک اشتباه سبب می شود که مطرودتر از قبل شود. قربانی ای که ناموسش را برای کسانی می فروشد که بی ناموس می خوانندش و بی محل .
انتهای داستان نویسنده، قهرمان داستانش را از سر عادت ناتورالیست ها له می کند. دچار پلیدی اش می بیند. انسانی که اسیر محیط است و به ناخواسته عمل میکند.  پایان تراژیک با نمایش افراطی زشتی ها.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : نازنین - آدرس اینترنتی :

متشکرم
تحلیل خوبی بود. ساده و مختصر و مفید.
موفق باشید