تحلیلی بر «خانه خوبرویان خفته»اثر یوساناریکاواباتا
رویا مولاخواه


تحلیلی بر «خانه خوبرویان خفته»اثر یوساناریکاواباتا 
رویا مولاخواه نویسنده : رویا مولاخواه
تاریخ ارسال :‌ 22 مهر 99
بخش : اندیشه و نقد

 

 

 

تحلیل و خوانشی و نگاهی

بر کتاب«خانه خوبرویان خفته»اثر یوساناریکاواباتا

نوشته ی رویامولاخواه


خانه خوبرویان خفته برنده جایزه نوبل ادبیات و برگزیده ی بهترین رمان قرن ژاپن به نوشته ی یاسوناری کاواباتا
با بسامد و ضمانت جمله ای از مارکز خالق صد سال تنهایی«....: تنها رمانی که آرزو داشتم نویسنده اش باشم رمان خانه خوبرویان خفته است.
اگر چه که من نمیتوانم این موضوع را تفسیر کنم و حتی در تنها سفری که به ژاپن داشتم نتوانستم آن را تفهیم کنم؛ ولی برای خودم امری واضح و روشن است.»
دارای فضایی متاثر از شرق و بودیسم و مدرنیزه با تکنیک سورآل می باشد.


قبل از تحلیل جزیی فضاها ،شخصیت ها و نگاه روان شناسی به اثری بحث برانگیز، درنگی در ادبیات ژاپن و فرهنگ بودایی ، نقش زن درادبیات ژاپن و نگاه به مرگ از منظر شرقی و بودایی و به نگاهی بر سه داستان کوتاه و سپس درنگی روان شناسانه بر داستان سوم خانه خوبرویان خفته داشته باشیم.
ادبیات این کشور، چه از نظر الگوهای کیفی و چه کمی، از جمله مهمترینهای ادبیات جهانی است و از نظر غنا و قدمت، همتراز ادبیات انگلیسی است.

آنچه ما امروزه با اسم ادبیات ژاپنی میشناسیم، مجموعه آثاری از قرن هفتم قبل از میلاد تاکنون را دربرمیگیرد. گستر آثار ادبی خلقشده در ژاپن، محدود به فرمهای رمان، شعر و نمایشنامه نبوده و برخی از گونههای دیگر همچون سفرنامه، کتاب‌های اندیشههای پراکنده و یادداشت های روزانه که شاید در سایر کشورها در سایه باشندو چندان به آنها توجه نشود در ادبیات این کشور جایگاه والایی دارد.
اثار خلق شده ژاپنی دارای تنوع بسیاری هستند که صرفاً نمیتوان از نگاه تکامل زبانی، آنها را بهطور دقیق بررسی کرد.
تعدادی از این اثار تحت تاثیر فرهنگ چین و تعدادی بر طبق جهان بینی و مقتضیات بومی و تاریخی ان دوره ژاپن خلق شده اند.
اولین اثار ژاپنی تحت تاثیر ادبیات چین بوده است قدیمی ترین نوشته ای که یافت شده، روی شمشیری است که به حدود سال ۴۴۰ قبل از میلاد مسیح متعلق است. در این اثر، با کمک ساختار زبان چینی، نامها و تصورات ژاپنی مفهوم پردازی شده اند.
در قرن پنجم هم اثاری باستانی یافت میشود که به گونه ای شعر و حاکمیت گرایی در انها یافت میشود در قرن نهم سوگاوارا میچی زانه، شاعربزرگ چینی زبان، شناخته شده ترین شاعر ان دوره بوده است که باعث درخشش زبان چینی در ان دوره در ژاپن میشود.
در قرن دوازدهم در ژاپن، گونهای ادبیات پدید آمد که به سنتی کاملاً متفاوت متعلق بود،کن جاکو مونو گاتاری (قصه های گاه‌گداری) مجموع وسیع قصههای عامیانه و قصه های دینی بود که از نقاط گوناگون ژاپن و همچنین از منابع هندی و چینی گرفته شده بود.


این قصه ها گرچه سبک خام نگارشی دارند اما به خواننده امکان بازنمایی ان دوره و سبک و سیاق زندگی در ان زمان را نشان می داده اند. و نمایی از فرهنگ بومی و عادات سنتی ژاپن را به قلم آورده اند.
بعد از قرن دوازدهم وحضور جنگاوران و سلحشوران سامورایی ادبیات ژاپن هم متاثر از این بازامد شد.
فرهنگ کهن بازنویسی و سنت گرایی به مرحله ی ظهور رسید.همچنین برجسته ترین انواع ادبی عصر میانه، گونکی مونو گاتاری (قصه های جنگ) است. هیلک مونوگاتاری نیز مشهورترینِ این گون ادبی است که سطور آغازین آن با قلمی ادبی، فناپذیری هم موجودات را اعلام میکند.
مرگ و نگاه به پدیده و جهان پس از مرگ در نماها و نوشتارهای این دوره فرازهای نامکشوف نگاه ژاپنی را به مخاطب بازنمایی می کند.
اولین رمان نویس شاخص عصر جدید، ایهارا سایکاکو بود. نثر او دارای چنان کیفیتی است که برخی از منتقدان ادبی، او را در زمر برترین رمان نویسان تاریخ ادبیات ژاپن قرار می‌دهند.
پیش از انکه از قرن سامورایی ها و تاثیر ان بر ادبیات ژاپن فاصله بگیریم ،کمی بر نگاه شرقی و ژاپنی ها بر پدیده مرگ و نگاه بودا بپردازیم. چون در کتاب خوبرویان خفته این برجستگی های متضمن اثر، چنان مخاطب را در خلسه ی سطرها با جهان بینی کاواباتا مانوس می کنند، که مرگ دریچه ی نوینی را بر واقعیت کتاب می گشاید و داستان در نامکشوف ذهنیات شخصیت ها ،بازخوردی از نگاه نویسنده به پدیده ی مرگ،لذت مردن را به چالش می کشد.


چکیده آموزه بودا این است:
ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می‌نامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است.دوری از آنچه دلخواه است، رنج است؛ و خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است.
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخهٔ زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم.
بنا بر آموزه های آناتا، در درون انسان چیزی به نام ذات ماندگار جاودان و ازلی وجود دارد. نجات با کشف این خود جاودانه به دست نمی‌آید،بلکه برای نجات یافتن باید همه امیالی را که سبب دلبستگی به جهان سمسره (چهان فانی و مادی) میشوند، سرکوب کرد؛ از جمله میل به داشتن هویت شخصی ماندگار.


در داستان اول کتاب خوبرویان به نام دست، دست زن که تجسمی از وجود زن هست در جایی از کتاب به مرد می گوید«هیچ کس نباید منو ببینه وگرنه خویشتن منو دیده..» ودر ادامه می گوید«باید دور شد..برای دیدن خویشتن باید از خود دورشد»صفحه ۲۲
در همین دیالوگ کوتاه پیوستی از نگره ی بوداییسم را در اجزای تجسم یافته ی عینی بدن به عنوان حضور فیزیکی تکامل یافته،شاهدیم .براساس تحلیل های بودایی، انسان، مجموعه ای است پیچیده از اجزای چندگانه بدن، احساسات، افکار، کرم و بصیرت که در زندگی انسان کنار هم جمع میشوند، ولی با مرگ و فرسودگی از هم می‌گسلند. این عناصر مانند هر چیز دیگری، پیوسته در جریانند. افرادی که به بصیرت واقعی نرسیدهاند، به خاطر گمان میکنند که این اجزا یک خود جاودانه را تشکیل میدهند. با این حال، در تحلیل بودایی، هرچند به پیروی از عرف، از شخص و افکار و احساسات او سخن میرود، در واقع، وجود چیزی به نام خود جاودانه که بتواند این عناصر مختلف را با هم متحد سازد، انکار میشود؛ یعنی نباید در ورای بازی نمودها، وجود یک خود جاودانه و فارغ از مرگ را انتظار میکنند.
دست در داستان اول «خانه خوبرویان خفته»کاواباتا نمودی از خویشتن زن است .زنی که روح متجلی از عشق و تسلیم و لطافت و در عین حال ناشناختگی است را ،در باور شرقی اطاعت محض ،به مرد می بخشد و این مرد ،آن پاره از اندیشه ی زنده از زن را به خویشتن خویش ،پیوند می دهد .تا جایی که آن من ِفیزیکی سورآل را ،باز پس ندهد که آن چشمه ی رضا و تسلیم در تن مرد ،هرچند از آن اوست ،اما جداست.
در داستان کاواباتا، فضاها هرکدام تجسمی از تاثیر مکتب ذن بر انتزاع جادویی کتاب را یدک می کشد در داستان سوم خانه خوبرویان خفته خانه ی رمزآلود یا تن تجسد یافته از خانه ای است که خاطره ها و یا تمام بودگی های پیرمرد در آن بازخوانی می شود.
ذن عرفان چینی است که بعداز تعالیم کنفسیوس و تقابل لائوتزه به میان آمد.
)ذن (تکامل عملی اندیشه بودایی در چین است و فلسفه کگون ) اوتمسکه ( اوج نظری آن, فلسفه کگون, فلسفه ذن است.
نخستین ویژگی ذن, منطق گریزی آن است.
در پرتو نگرشی که از راه ذن به آن دست می یابیم, دیگر دید مرکزی و نقطه ای مد نظر نیست, بلکه نگرشی کل نگرانه در کار است. همه هستی را در پرتو آن می توان دید و اگر بخواهیم آن چه بدین شیوه دیده ایم, به زبان بیاوریم حتماً زبان گفتاری و نوشتاری که ویژه پیوند این جهانی است, یا به کار نمی آید, یا اگر هم به کار آید ناتوان از رساندن پیام واقعی است, ذن راه نگریستن نویی را ،فرا روی ما می گشاید.
داستان «دست »مارا در تصوری فراواقعی از جداشدن قسمتی از زن ،ویژه دست راست و اهدای آن به مرد، به مثابه ی تسلیم خویشتن خویش،به مرد ،فضایی اکنده از آن ناشدنی هاست که ناتوان از رساندن پیام مصور است ،اما در فلسفه ی ذن این فراتصور از منطق ناشدنی یک باور فلسفی را داستانی می کند.
دست راست زن که ظریف و تجسمی از لطافت و باشندگی تن و روح زن است ،در مسیر رسیدن مرد به خانه در حضور فیزیکیش ،دارای پرتوهای فرافیزیکی است. تا جایی که نور ارغوانی ماشین روبرویی ،که در حال گذر است بودن متافیزیکی زنانه را بازخورد می کند و مرد برای کتمان استیلا و تملک ِدست زن ،می گریزد تا آن منِ همراه در من اش را پنهان سازد که همان نگاه تملک جویانه ی مردرا در سنت شرقی ژاپن را به خوبی عیان می سازد.
مرد «دست »را به خانه میبرد و تاریکی خویشتن خویش را با حضور متافیزیکی زنی که در «دست»جاری است ،روشن کند. زن گلهای گلدان را که عطری نامانوس در خانه دارند دور می ریزد تا عطر حضور خویش را بر زندگی و تنهایی مرد جاری سازد .
در قسمتی از کتاب ،راوی از صدای دست به مرد می گوید:«زن است که در تو جان می گیرد.تو این راه را می شناسی؟زن، چرا گریانی؟کسی می خواهد جانت را بگیرد؟»صفحه ی۳۱
و این کلمات که از دهان دست زمزمه می شود، کلمات کتاب مقدس اند که اشاره ای است به قداست زهدان و مادرانگی و در باور تقدس فرهنگ شرقی و بودیسم .مادر و زن ، بودگی و باشندگی را در بطن خویش می پروراند.


در هرسه داستان کاواباتا ،مادر یک مطلق وصف ناپذیر یک چگالی متراکم در ذهنیت مردانه ی راوی است که بخشی از آن را ذره ذره در سطرها، تزریق می کند.
در داستان دوم «پرندگان و حیوانات دیگر »به وضوع مرد که شخصیت فاعل روایت مدرن کاواباتاست صراحتا می گوید ،از مردها و حیوانات نر متنفر است ،چرا که غریزه ی تولید مثل و آن شهوت بالفطره در بطن بودگی نرینه ها ،چنان برجسته و روشن است که بقیه فعلیت های بالقوه را تحت تاثیر قرار داده است.
«مرد آنرا خرید و به خانه برد. سگ تمام روز را روی لحافی در پله های طبقه دوم خوابید زمانی هم که یک سگ ماده برایش آوردند، با تنبلی زیاد از جا برخاست تا صرفاوظیفه اش را انجام بدهد.»صفحه ی ۴۹


خانواده و انسجام روابط خویشاوندی و مهر نَسَبی، در جهان بینی کاواباتا در هر سه داستان چنان برجسته و عینیت دارد که روابط علل و معلولی را با ترسیم فضاهایی مثل روایت پرنده های تاج طلایی ،چونانکه پرنده ی نر از قفس می پرد، پرنده ی ماده با نر بعدی جفت نمیخورد و در کف قفس می میرد ،باز نمایی می کند.

برجسته ترین داستان ،در این سه نوول کوتاه ،خانه خوبرویان خفته است که نام اصلی کتاب را نیز بر دوش دارد و این موکد، اشاره ی مولف بر برجسته بودن این قصه از دو قصه ی این کتاب می باشد.
در این داستان که راوی و مولف ،هم آوا در مسیر تعالی فرد از هرشبانه ای که به خانه ی رمزآلود می رود و شبی را با خوبرویی نو،طی می کند و در این شبانه ی طی طریق در خویشتن خویش ،جلوه هایی از زندگی را از دامن مادر تا هر زنی که در وجود او ذره ای از عشق برآورده و بارور کرده باشد ، به یاد می آورد تا در این گذر از خویش به مرگ و آن پایان دلهره آور، پایانی آرام ببخشد.
«درقسمت بالای اتاق یک تابلوی نقاشی اثر کاوایی گیوکود احتمالا نسخه ای بدلی آویخته شده بود و دهکده ای کوهستانی را نشان می داد که برگ های پاییزی منظره ی آن را زیباتر می کرد. اما هیچ چیز دیگری در اتاق وجود نداشت که نشان از رمز و رازی نامتعارف داشته باشد».صفحه ی۶۷


در شروع داستان ،کاواباتا از تابلویی اثر «کاوایی گیوکود» در خانه ای در باغی ساحلی حرف می زند.کاوایی نقاشی اهل مکتب نیهونگاست که طبیعت و فضاهای از طبیعت و مردم از عمده نقاشی های وی است.اشاره به طبیعت نوعی نگره ی وابی سابی در طول روایتگری کاواباتست .
وابی» به معنی «ستایش و زیبا دیدن اندوه و فقر و سادگی»، و «سابی» به معنای «ستایش و زیبا دیدن پیری و کهنگی و تنهایی و دلتنگی» است. این دو اصطلاح اغلب در کنار یکدیگر و بهصورت یک واژه (وابیسابی) به کار میروند و برای توصیف زیبایی آثاری استفاده میشوند که تمایل به طبیعی بودن و سادگی و بی‌پیرایگی دارند و از تفاخر و خودنمایی گریزان‌اند.


وابی-سابی یک مفهوم در زیبایی‌ شناسی سنتی ژاپنی است که یک جهان بینی بر پایه پذیرش ناپایداری و زودگذری و پذیرش نقص هاست. این نوع تفکر زیبایی شناختی به عنوان یک نوع زیبایی «ناپایدار، ناتمام» توصیف میگردد. این مفهومی است که از آموزههای بودایی «سه نشان هستی»(sanbin ) بخصوص ناپایداربودن(muj )، ریاضت کشیدن(ku ) و خالی بودن و نبود ضمیر(k ) نشات میگیرد.

در تمام صحنه هایی که کاواباتا مخاطب را باخود می برد نوعی از وابی سابی به چشم میخورد میرایی و نامیرایی در هم تنیده اند. خوبرویان خفته تصویری از جوانی راوی هستند که ذره ذره در خاطر پیرمرد تکوین می شوند تا این تکوین در نهایت به پالایش مرد منجر شود.تصویر کامیلیاهای سفید و یاداوری احساسات دختر باکره و کوچک اگوچی و یا بوی شیر در تن خوبروی اول و یاد مادر در خاطره ی اگوچی نشانه ای برای تاثیر زن در باورهای شرقی اندیشه ی سنتی ژاپنی و شرقی است.


از دیدگاه روانشناسی ،شخصیت اگوچی نگره ای فلسفی از خود کاواباتاست و هرچند کاواباتا که در۷۲سالگی خودکشی کرده است در هرسه داستان نگاهی ژرف و تمایلی شگرف به کشف پدیده ی مرگ را در زیر ساخت دیالوگها در ذهن مخاطب تزریق می کند.
یاسوناری در دوسالگی پدر و مادرش را از دست می دهد در هفت سالگی مادر بزرگ ودر پانزده سالگی پدر بزرگش را از دست میدهد و در یک خانه شبانه روزی مثل پانسیون به زندگی و تحصیل ادامه داد.
اینکه ایا یک کودک در فاصله زمانی کوتاه تا بلوغ خویشان نزدیکش را از دست داده و چه تاثیری بر روان او باقی گذاشته باشد در هاله ای از ابهام باقی مانده است اما اگر نویسنده ی ما دچار ترومای کودکی نشده و از اسیب های این پدیده ی روانی بدور مانده باشد اما در بازنمایی تصورات اگوچی از یاداوری خاطرات در خانه ی خوبرویان خفته جهش های ذهنی درگیر باcPTSP
  (ترومای رشدی» (Trauma Developmental یا به عبارتی «آسیب های روانیِ وارده در سنین اولیه‌ی زندگی» پدیده‌ی شایعی است که درصورت درمان نشدن میتواند بزرگسالی پردردسری را برای فرد رقم بزند. به طور کلی ترومای رشدی یعنی تجربه ی شرایط دشوار و حوادث ناگوار در کودکی. کم نیستند کودکانی که در سنین قبل از مدرسه با تجربیات سختی مانند خشونت خانگی یا آزارهای جنسی روبه رو میشوند و داغ این تجربیات را تا سال‌ها بعد یدک می‌کشند. کودکانی نیز که مدام از سوی مراقبان‌شان با بی‌توجهی مواجه‌اند یا غم فوت نزدیکانشان را تجربه میکنند، قطعا ازلحاظ سلامت روانی آسیب‌پذیرتر خواهند بود.)را در لایه های مستتر بازنمایی می نماید.

«آیا واژه ی خطر ناک به معنای مرگ در هنگام خوابیدن نبود؟ اگوچی پیرمردی در شرایط عالی بود ولی به عنوان یک انسان روز به روز بیش تر به احساساتی از قبیل پوچی، تنهایی و سردی و افسردگی دچار می شد. بنابراین آیا مردن در آن خانه مطلوب ترین نوع مرگ به شمار نمی رفت؟
آیا برای ارضای حس کنجکاوی و اهانت به دنیا پایان دادن به زندگی، مرگ مناسبی نبود؟»
صفحه ۱۵۳
یاسوناری کاواباتا در ۱۶آوریل ۱۹۷۲در سن ۷۲سالگی با استفاده از گاز خودکشی کرد و هیچ یادداشتی از خود برجای نگذاشت و اگوچی به اتاق پر رمز و راز بازگشت.....

 

منابع
حسینی، سید آیت (۱۳۹۷ .(وابی و سابی، کلیدهایی برای فهم هنر و ادبیات ژاپن. تهران: نشر پرنده. صص.صفحه ۱۰
مقاله بودیسم در ادبیات معاصر
زهرا گل محمدی- کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان
طریقت ذن, آلن واتس هوشمند ویژه/118119 ,انتشارات کتابخانه بهجت, تهران, 1369;
ذن, کریسمس همفریز, شادان/131 و 142143

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :