تأملی بر "پیراهن تو پرچم کدام جمهوری است" سروده رسول پیره/لیلا کردبچه

تاریخ ارسال : 17 خرداد 90
بخش : اندیشه و نقد
تأملی بر پیراهن تو پرچم کدام جمهوری است / رسول پیره
لیلا کردبچه
پیراهن تو پرچم کدام جمهوری است، نخستین مجموعه شعر رسول پیره است که زمستان 1389 توسط انتشارات دفتر شعر جوان منتشر شده است.
آنچه در این مجموعه بیش و پیش از هرچیز جلب توجه میکند سلامت نحوی-زبانی اکثر شعرهاست، پختگی و سلاستی که تا حد زیادی به سبک زبانی پهلو میزند. دیگر، نوع رفتار شاعر با مضامین است که درخور توجه می باشد. در موارد بسیاری، پیره به جای نشان دادن مستقیم چیزی، حواشی آن را نشان میدهد و مخاطب را با توجه دادن به نقاط پیرامون هدف، متوجه هدف اصلی میکند، و این از کارآمدترین روشها برای نشان دادن چیزی است که اتفاقاً توجهی خاص میطلبد :
به هرحال همه ی ما ترک خواهیم کرد / این خانه را / و لباسهای کهنه مان را از چوب لباسی به بقچهه ا میبرند
اختفای فاعل حقیقی، از دیگر شگردهای مؤثر و البته موفق در تصویرسازیهای این مجموعه است :
عقربههای نازک / عمر را به تکه های کوچک و باریک قسمت می کردند ...
اینجا / گلوی پرندهها آواز را فراموش کرده ...
موضوع دیگری که در این مجموعه جلب توجه میکند، مسأله ی ایجاز و اطناب است. شعرهای کوتاه این مجموعه را منسجمتر، عینیتر، موجزتر، و در نهایت موفقتر میدانم، شعرهایی چون تنهایی، تمام آرزوهای من، خانه، و زمان، که هریک با شگرد ادبی مؤثری به موفقیت رسیدهاند . مثلاً در شعر زمان، تغییر ناگهانی زاویه ی دید شاعر، تناقضی هنری در مضمون شعر ایجاد کرده که در خور توجه است :
پیری را میتوان حدس زد / از چکمه های کهنه / از پیپ قدیمی / از ... / اما / پیری را میتوان انکار کرد / با نام های که پستچی آورده / در ساعتی نامقرر / و تمبر روی پاکت / به سلیقه ی دختران جوان میخورد.
همین تغییر زاویه ی دید، بازهم توأم با موفقیت، در بخشی از شعر کارمند منظم به چشم میخورد :
حالا زمان همه چیز گذشته است / و من دیگر دیر به مدرسه نمی روم / پوتین های سربازی ام را گم کرده ام / ...
در این مجموعه میتوان به راحتی سنگینی کفه ی اطناب را بر ایجاز حس کرد. اطناب ها اغلب با تکرار برخی عناصر و نیز با عبارات تشبیهی کامل و جملات توضیحی ایجاد شده اند، و شاعر آنجا که به ایجاز گراییده، اغلب از خذف رکنی از ارکان جمله، برای فشردگی مضامین کمک گرفته :
نشانی کشتیهای گمشده را / تو باید بدانی / و زبان ابرهای افسرده را من [ باید بدانم ]
صلحنامه ها را یک راست به موزه میبرند / جنگ نامه ها را به میدان [ میبرند ]
منتظر خبری نیست / اما فکر میکند که [ طناب ] نباید آنقدرها هم محکم باشد.
در این مجموعه تکرار از نوع تکرار واژه ها ، تکرار ساختار نحوی- که البته به عمق بخشی عاطفی و نیز ساختار شعر کمک میکند- به وفور چشم میخورد. مثلاً در شعر دسته گوزنی : کار زنجان است / دسته گوزنی و خوش دست / کاش با دست تو توی سینه ام می رفت .
یا در شعر دیگری : لبخند بزن / و خانه را گرم کن / تا فکر کنم ... / لبخند بزن / تا ترانه های فراموش شده ... / لبخند بزن / تا بادگیرها ... / لبخند بزن / و خانه را ...
همچنین تکرار عناصر مضمون سازی چون؛ جنگ، جنگ جهانی، تفنک، گلوله، و ... که موجب تقویت فضای جنگ محور گشته اند در سراسر این مجموعه به چشم میخورد، و حال آنکه بدون در نظر گرفتن این عناصر بعد غنایی این مجموعه قوی تر است .
در موارد بسیاری، اصرار شاعر بر تصویرسازی های متکی بر تشبیهات مرکب، سخن را به اطناب کشانده است :
میبینی هراسانم که از دستت بدهم/ مثل نامه هایی پستچیکه از دوستی قدیمی میآورد/ یا تکه های شکسته ی گلدانی دوست داشتنی/ که از ترس گم کردنت/ در کشوی آشپزخانه پنهان کرده ام کنار ساطور
در اینگونه تصاویر، استفاده ی بیرویه از ادات تشبیه و حروف ربط به چشم میخورد :
حرفت را میفهمم/ شبیه روزنامه ی اعتماد که هر روز ساعت ها جلویم پهن می شود
لبریز اعتمادی و اطمینان/ مثل درختی که پناه هزاران چلچله است
همیشه عجله دارد/ مثل اتوبوسی که حرف نمی زند و بزرگ است
ولی ما به آفتاب خمار بعد از ظهر فکر میکنیم/ چون بردگان سیاه در مزارع پنبه
اما من نمیخواستم تورا از دست بدهم/ چون کتابی که از کتابخانه به امانت گرفته ای/ ولی دوست نداری آن را پس بدهی
گذشته از مسأله ی ایجاز و اطناب، الزام به نتیجه گیری از دیگر مختصات شعرهای این مجموعه است :
پایان شعر پرحرفی = من از کنار جوخه ها میآیم/ و دستهایم را زیر قنداق سرجوخه گذاشته ام/ ما همه مرده ایم
پایان شعر مرگ = ملحفه ی سپیدی که روی سرم کشیده ای/ همه چیز را توضیح میدهد
پایان شعر کم حوصله = در دور دست/ کتابداری پیر و کم حوصله ام/ که کتابهای تازهام را فقط برای تو نگه میدارم
و پایان شعر جنگ برای سلامتی مضر است = همهجا اکسیژن دارد/ جز این بیمارستان .../ با اینهمه/ خانم پرستار معتقد است/ جنگ برای سلامتی مضر است
برخی از شعرهای این مجموعه، که البته بسیار محدودند، از ریخت و پاش ساختاری رنج میبرند، مثل شعر دهانی از بهار که در آن شاعر انسجام ساختاری را تنها با مراعاتالنظیری در وسیله ی آمدن( دوچرخه/ کشتی نوح/ هواپیمای جنگی/ چکمه های بلند/ پاکت نامه)توی ذهنی اش رعایت کرده، اما سرنوشت همین توی ذهنی شاعر، پس از آمدن با هریک از این وسایل - که البته باز دلیل منطقی صفات یا مضاف الیه های آنان مشخص نیست - متفاوت است؛ یعنی نه از یک سنخ است، و نه از دو سنخ متفاوت، که بگوییم شاعر با اجتماع نقیضین، در حوزه ی معنا هنجارشکنی ایجاد کرده است. همین ساختار پاشان در شعر مرگ در هرجایی، و نیز در شعر پدربزرگ دیده می شود.
اما در اغلب شعرهای پیراهن تو پرچم کدام جمهوری است، ساختار منسجم، در کنار سلامت نحوی-زبانی، مضامین بکر، و تصاویر بدیع ، فرجامی نیک برای شعرها رقم زده اند، و اطنابی که در اغلب شعرها به چشم میخورد، البته اطناب مخل فصاحت نبوده و به عمق بخش عاطفی شعرها کمک کرده است.
لینک کوتاه : |
