بیژن ارژن و عقربه های ساعت
سینا سنجری


بیژن ارژن و عقربه های ساعت
سینا سنجری نویسنده : سینا سنجری
تاریخ ارسال :‌ 15 مهر 99
بخش : اندیشه و نقد

بیژن ارژن و عقربه های ساعت
سینا سنجری

بیژن ارژن اگر از من بپرسید در بر آوردی کلی در رباعی( یا چارانه به گفته ی خودش) شاید در روزگار فعلی کمتر هماوردی داشته باشد. گواه من کتاب های رباعی اوست که نشان از شاعری می دهد که در دقایق و ظرایف پدیده ها و اشیا غرق می شود و برای خواننده رازی را می گشاید. او استاد تامل در پدیده هاست و با دل بستگی خاصی در آن ها به قصد کشف خیره می شود.

البته او بی پیش نیاز معرفتی به دنبال پدیده ها نمی رود آنسان که در شعرهای خیلی از معاصران می بینیم. پیش نیاز معرفتی برای دقیق شدن ور اشیا و رویدادها و پدیده ها البته در برابر نگاه بی واسطه و بی فاصله نیست‌ بلکه خود به شناخت عمیق تر و شفاف تر کمک می کند. این شفاف شدن نگاه یعنی در یک راستا قرار گرفتن و به همدیگر مدد رساندن. مثل اینکه دو فرکانس هم دیگر را تشدید کنند. شاید بشود گفت کشف شاعرانه خود نوعی تشدید فرکانس ذهن شاعرانه با محیط یا پدیده ای ست که شاعر به دیدار آن رفته است.
بیژن ارژن  در کتاب هایش به موضوعات و پدیده های بسیاری نگاه تازه ای افکنده است که مصداق تام و تمام نوگرایی ست آنهم در کهن ترین قالب شعر فارسی که می شود گفت در گستره شعر جهان و در کنار قالب های شعری دیگر زبان ها نیز به صورت مطلق قالب کهن محسوب می شود که همچنان از پس هزار و اندی سال زنده است و چه بسا باید گفت با حضور شاعرانی همچون بیژن ارژن و ایرج زبردست و جلیل صفربیگی که بیشتر بلکه همه توانایی شعری شان صرف پرداخت به رباعی ست، رستاخیزی دیگر را تجربه می کند.

یکی از پدیده ها که ارژن در چارانه هایش به آن پرداخته مساله زمان گذشت زمان و ابزار اندازه گیری آن یعنی ساعت است.
این چند چارانه او را بخوانید که چگونه از زوایای مختلف به ساعت و عقربه هاش نگاه کرده است:

ساعت، ساعت، جنگل كوتاه و حقير
كوتاه تر از هرزه علف های كوير
از پرّه ی هر عقربه اش مي ريزد
شاخ و برگ بريده ی جنگل پير

تصویر شگفتی ست. عقربه های ساعت این نمایندگان گذشت زمان در هر لحظه شاخ و برگ درختان را قطع می کنند آنان حاکم بی چون و چرای این جنگل پیرند. گمان نکنم پیش از این تصویری تا این حد شگفت و سینمایی ازعملکرد عقربه های ساعت در ادبیات دیده باشیم.
 
 
شن های روان و ساعت دنيا را...
در شيشه گذاشتند آدم ها را
زين روی به آن روی چه مي گردانند
اين ساعت كهنه ی شنی را؛ ما را

در این چارانه نیز ارژن با استفاده از تصویر ساعت شنی به زیبایی مفهومی سامسارایی پرداخته است که در چرخش روز و ماه و سال خود را نشان می دهد‌. تکراری که در نگاه شاعر نوعی جبر است.

انگار زمان نشسته و خوابيده
چشم از همه چيز بسته و خوابيده
ديوار فرو ريخته ی ساعت ساز
ساعت هايی شكسته و خوابيده

 هر لحظه دم از نفاق با هم بزنند
يا حرفی از اين سياق با هم بزنند
يك بار نشد عقربه های ساعت
يك دور به اتفاق با هم بزنند


مثل سهره كه در قفس افتاده
از بس كه پريده از نفس افتاده
يا اسب سپيد آسيابی خاموش
يا عقربه های پيش و پس افتاده

در این چارانه ها شاعر به دیدار سرنوشت محتوم گریزناپذیری رفته است که در گردش ابدی عقربه های ساعت چهره می کند. آیا اگر روزی دیوار ساعت سازی فروریزد این چرخش تکراری پایان می یابد؟

شاعر می خواهد بداند در کدام نقطه - که البته آن نقطه باید فراتر از دسترس زمان و داروغه اش یعنی ساعت باشد- به نیروانا می رسد و از سامسارای زمان رها می شود. این پرسش شاعر است. پرسشی که هنوز پاسخی برای آن پیدا نشده ست.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :