بررسی"دوئتی برای یک صدا " لیندا پاستان
امیرحسین بریمانی
تاریخ ارسال : 22 فروردین 95
بخش : بررسی کتاب
یادداشتی کوتاه بر اشعار لیندا پاستان
سال انتشار: 1390
نشر چشمه
قیمت: 4200
- امیرحسین بریمانی :
زیربنای شعر لیندا پاستان را مفهوم خانواده تشکیل می دهد. به عبارتی، خانواده در شعر پاستان، زمینه ایست که سازه های معنایی بر آن سوار می یشوند. رویکرد پیشافرهنگی پاستان به خانواده، خانواده را بنا به کلیشه های مرسوم ادبیات پساکافکایی، همچون چیزی ملال آور قلمداد نمی کند بلکه خانواده مفهومی رهایی بخش تصویر می شود. شعر پاستان دست به بازشناسی ارزش ها در سمت و سویی خوشبینانه می زند اما از طرفی تهدید رانه ی مرگ را نیز نادیده نمی گیرد. گریز از مرگ در اشعار او مترادف با حرکت به سمت ارزش های عاطفی و خانوادگی ست و سوژه انسانی در عصر امروز، در ورطه ی فقدان امر مقدس به سر می برد که نتیجه ی آن آلترناتیوی ست که منجر به فروپاشی جامعه خواهد شد. راه حل پاستان، پناه بردن به ارزش های خانواده و بازتبیین روابط عاطفی آن است.
در مقدمه ی این کتاب، مترجم، پاستان را "شاعر خانه"خوانده است. البته اعتراضی به صورت مستقیم به مترجم وارد نیست چراکه چنین برچسبی بارها از سوی منتقدان به کار رفته است اما این مجال، بهانه و فرصت مناسبی ست که به شکلی گذرا و کوتاه با رویکردهای تقلیل گرایانه ای اینچنینی به مخالفت برخیزم. ذات برچسب ها بر نادیده گرفتن بخشی از شعر استوار است و در این رویکرد همواره بخشی از شبکه های معنایی جهان شعری مورد چشم پوشی قرار خواهد گرفت؛ گویی شاعر اضافه کاری کرده و فرهنگ تقلیل گرا به یاریِ شاعر آمده است! اما حتی به فرض نادیده گرفتن مبتذل بودگی تقلیل گرایی، باید بگویم که شعر پاستان خانگی نیست و پیوند تنگاتنگ شعر پاستان با مفهوم خانواده و متعاقبا، تعقیب رخدادهای عاطفی آن در محیط خانه، باعث ایجاد چنین شائبه ای شده است. حتی لازم به ذکر است که شعر پاستان بنابه ضروریات فضاسازی، از محیط خانه فراتر می رود و ارزش ها را در تمثیل ها دنبال می کند. فضاهای موازی در اغلب شعرها به کمک معنی سازی می آیند و در جهت نوعی تکمیل نشانگان معناساز عمل می کنند و گاهی هم صرفا خصیصه ی تماتیک اشعار را تقویت می کنند. تمثیل ها همچون کِش عمل می کنند! یعنی مرکزیت شعر را بصورتی دروغین گسترش می دهند و پس از آن با محوشدنی ناگهانی، همه چیز را بجای سابق خود یعنی مفهوم مرکزی بازپس می دهند.
شعر معبد سیب:
هفتهی گذشته از درختان کنار جاده
و کمی هم از درختان پایین خیابان، از سر پیچ کورتلند،
یک بغل شکوفهی سیب آوردی
تا بریزی زیر درخت سیب گمنام خانهی ما برای گردهافشانی
گفتی، اینطوری زمستون دیگه سیب داریم.
از پنجره به بیرون نگاه کردم
به آن خرده شکوفهها در زیر درخت،
شبیه معبدی موقتی بود
شبیه جایی که بعید به نظر میرسد معجزهای در آن رخ دهد،
اما معجزه همیشه همینجاها رخ میدهد، مردم اینطور میگویند،
فرشتگان یا مریم باکره در چنین جایی رویت میشود،
همینجاست جایی که بعدها مردم به رسم هدیه در پای درخت عروسک میگذارند
و به شاخههایش تریشههای رنگی میبندند.
فکر کردم، چه خوب میشد،
اگر خود باغ را میپرستیدیم، یا بهار را.
درست یک روز بعد، همانقدر عجیب که ترسناک
ناگهان بیناییات را از دست دادی،
پس از کار در باغ دیگر خوب نمیدیدی و این تاوان یک گناه بود
که تو حتا با همهی علم و دانشات از پس درک آن برنمیآمدی.
شفا هم پر رمز و راز است،
ببین فصلها چطور شفا میدهند یکدیگر را و دانهدانه ماهها را.
آنچه در طول یک هفته در اتاقی تاریک رخ داد مبهم و مرموز است
اتاق تاریک، جایی که ما هر دو مینشستیم و به این فکر میکردیم
که چه تند و سریع هر چیزی میتواند تغییر کند،
چه نازک است پوستهی یخی که بر آن راه میرویم،
افکار ما شاید دعا بودند. امروز دوباره توانستی ببینی،
از خودم میپرسم تا کی یادمان میماند شاکر باشیم
پیش از آن که با همدستی خود گم شویم در روزمرگی،
یک روز صبح در پاییزی که میآید بیدار میشویم
و در شگفت می مانیم از تماشای درختمان که برای نخستین بار
از شاخههایش آویزان است تسبیح شکوفه سیب.
صفحه 133 و 134
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه