بررسی " گنجشکی با حنجره ی زخمی " سروده محمد علی حسنلو / منصور خورشیدی

تاریخ ارسال : 19 آبان 91
بخش : بررسی کتاب
" گنجشکی با حنجره ی زخمی "
محمد علی حسنلو
انتشارات کندو
آواز های ممنوع
- منصور خورشیدی :
زبان شعر محمد علی حسنلو از حضور کلمات مانوس ، تکرار واژه ها و گاه بازی های زبانی ساخته می شود ، شاعر نیز جستجو های خود را روی عوامل نا همگون زبان تمرکز می بخشد . تا جهت های همسو برای ارائه ی معنا در محور هم نشینی به سمت وحدت سیر کند ، و ملاک فکری شاعر جهت کسب دریافت آن چه در ذهن دارد واقع شود . و تصویر های دیداری و بصری سمت مشاهدات عینی را با نگاه شاعر پیوند می زند تا شکل ساختاری عبارت ها در محور عمودی شعربا یکدیگر مالوف شوند .
و عشق همین طور سرزده آمد
ما نفهمیده بودیم
کجای جهان ایستاده ایم
این شعر ها ، با دو عنوان " " گنجشکی با حنجره ی زخمی " و" آواز های ممنوع " ، محور های خاص خود را دارند ، تا تشخیص مخاطب را در کشف رابطه ها آسان کند . اگر چه گاهی رابطه ها ی بی ربط ، شاعر را وادار می کند تا اقرار کند که ما هرگز با هیچ کس رایطه ای نداشته ایم . یا اگر راه برای ایجاد رابطه بود . با آن کنار بیاید !
و تو باید با خودت، روزگارت
با جامعه ای که کارنامه اش
از دست چپش زمین نمی افتد
کنار بیایی
تصویر ها و بیان مصور " تولیلی سوخته ی واژه ها " تصویر ذهنی این گونه بیان می شود تا نمای رابطه هایی شود که خواسته های ذهنی شاعر را محقق سازد . یا او را به روز های رفته اش پیوند بزند .
نگاه تو با من از گذشته ها می گوید
با من که قطاری در سینه ام خاموش می رود
داوری در برابر مجموعه شعرهایی که برابر مخاطب قرار می گیرد متفاوت است .به ویژه پرداختن به درون متن که روان شاعر در آن مستتر است ،بیان و درک احوال شاعر و فرازو فرود های زندگی او، که از ملاک های ظاهری شعرمحسوب می شود. و در دل شعر راه باز می کند تا راز های خود را با روایت و توصیف مستقیم آ ن چه در اطراف او می گذرد . بیان کند .
من از چشم های بدون تو
من از زمانی آمده ام
که دو اسب وحشی در خیابان هایش دویدند
این نکته با تمام فراز و نشیب ها ، به شکل چشم گیری و به گونه ی استعاری با کلیت این مجموعه در ارتباط است . و شاعر با استفاده از بیان گفتاری و ساده ، شکل و محتوای اثر را برابر خواننده ی شعر قرار می دهد .
محمد علی حسنلو با انتخاب آگاهانه ی لغت در چنین فضائی قصد دارد تا خواننده شعر خود را شریک رنج و اندوه خود کند. و این اتفاق در جائی می افتد . که شاعرسعی در غافل گیری خود دارد . تا حیرت خواننده را بر انگیزد
کسی در من است که نمی شناسی
و من نمی شناختم ، خودم را ، تو را
کشورم را که هر صبح در چشم هایم بیدار می شد
شاعر، با این بیان نثر گونه وقتی وارد قلمرو دیگری از دلالت های معنایی می شود . خود را فراموش می کند . و اعتراف به لب های زخمی کسی می کند . که در او و با او بود . و هر صبح در چشم های شاعر بیدار می شود ! اما شناخت او اندکی دشوار جلوه می کند .
ساده تر از آن اعتراف به نماد ملی خود می کند . که هویت او را با سه رنگ نشان می دهد . و بیش ترین سهم خود را پرواز پرنده ای می داند ؟ که در نگاه او حضور دارد ! اما بی صدا و شعر، آرام آرام به سمت شعار سیاسی و اجتماعی خیز بر می دارد ! و شاعر سعی در بر جسته کردن روز های سیاه . و هوای تیره و خاکستری دارد ، تا خاطرات تلخ خود را مرور کند . برای آن چه در چشم های او بروز و ظهور پیدا کرده اند . و در درون او راه پیدا کرده اند تا در زبان او جاری شوند .
من اعتراف می کنم که پرچم
احساسی ساده بود میان سه رنگ
یکی برای خون ، گودال هایی در عمق خاک
یکی برای صلح ، پرواز پرنده ای بی صدا
دیگری ، آن که خیابان آمد .
شاعر در این شرایط رجعتی به بیرون از خود می کند.در کتاب " یک دقیقه سکوت " روح شاعرانه راهی به درون شعر باز کرده بود . و در گذر از همه ی نا ملایمات به خود رسیده بود . و به درون خود . زمانی که نه تن بود و نه اجزای دیگر تن ، بدون بر آورده شدن هر توقعی از تمایلات ذهنی شاعر و تمنای درونی شاعر ، جائی که حتا راز چشم ها دفن شده بود . و خاطره جای خطر راه را گرفته بود !
برگونه هایت
که حجمی خسته اند
انگشتانم را جا می گذارم
گونه هایت
راز چشم هایت را در خود دفن کرده اند
شعر های کتاب اول بیش تر عاشقانه و دردمندی های درونی شاعر بود . گاهی رندانه گریزی به شرایط نا مساعد اجتماعی و سیاسی می زد تا پل رایطه ها را حفظ کند . و عبور از آن را آسان تر سازد . در این مجموعه نوع بیان برای ارائه ی محتوا متفاوت تر جلوه می کند . بیان صریح تر آن را می توانیم در شعر ارشاد صفحه 26 کتاب بخوانیم .
جای انگشتانت بر کتاب ها
لبانت بر کلمات
و من این گونه دوستت داشتم
" گنجشکی با حنجره ی زخمی " بخش دوم این کتاب با همان حال و هوای اولین آغاز می شود که نوید گریز از شعار و تن زدن به شعر را بشارت می دهد برجسته كردن مضمون واحد در شعر، بی توجه به نحو( دستور زبان ) و عدم بهره وری از آرایه های ادبی وحتی پرداختن به توصيف يك موقعيت با هر محتوائی که باشد ، سیاسی ، اجتماعی و عاشقانه ، شعر را به سمت روايت سوق مي دهد . كه با معيار شعر خوب سنجيده نمي شود .
اگر نيت شاعر بيان مفهوم واحدي در ارائه ي يك قطعه شعر نباشد . گشايشي براي منظر هاي پيش رو ايجاد مي شود كه جهان بيني شاعر را وسعت و حركت مي بخشد . و کارکرد کلام را قوی تر در برابر خواننده ی شعر قرار می دهد . تا با تامل بیش تری روی یک قطعه شعر توقف کند .
آفتاب در چمدان غروب پنهان می شود
و شب، ستاره هایش را بر پوست آسمان می دوزد
هر شاعري كه نگاه مادی و ظاهری به كلمه داشته باشد . شعر او نيز مادي و گرفتار سطح و برداشت هاي سطحي مي شود . و در ميان واقعيت هاي ملموس و ذهني ، اسير پيشداوري هاي خود مي شود . براي خروج از چنين وضعيتي بايد به ابزار زبان متوسل شود .
در شعر "سیاه،همچون اعماق افریقای خودم" از لنکستن هیوز
او / نگران بود و بی روح
او / طلا بود و بی باران
او / در چشم های کودکی
در انتظار مرگ
شاعری که با مکانیسم خیال وتصویر به ارائه متن ، شعر یانثر می پردازد تا جهان ذهنی خود را گسترده تر نشان دهد . شاعر باید توانائی خود را در کاربرد کلمات ، خلق تصاویر و پرداختن به ساحت معنایی شعررا با قدرت تمام در هم نشینی واژگان و دربافت بهم پیوسته عرضه کند .
فرزند هزارساله ی من
با آیه های روشن و
زخم های همیشگی
خود طبیعت آیت روشن در برابر جهان هستی است .در این قلمرو پدیده های پیرامون جهان شاعر حضور دیگری دارند که با ساده نویسی امکان بروز و ظهور پیدا نمی کند.
تمام دنیارا پلک زده ام
هیچ جزیره ای
امنیت دست های تو را ندارد
بی توجهی به دستور زبان گاهی شاعر را در یک حرکت ساکن قرار می دهد که ذهن و زبانش بسته از حرف می ماند . مثل قرار گرفتن شاعر در طبیعت و حیرت در برابر زیبایی موجود در اطراف او که بیانگر شعر محسوب می شود و نیاز به حرف نیست .
تمام این مسیر
توقف را ممنوع کرده
باید از موهای تو
و یادآوری روزها گذشت
+
تو که در تمام روزها
نگاهمان کردی
مزرعه ی ما
زنجیری از دانه ها بود
مهر ماه 1391 - خورشیدی
لینک کوتاه : |
