بررسی "مشق آب ها را می نویسم " سروده : نسیم جعفری / منصور خورشیدی

تاریخ ارسال : 1 اردیبهشت 91
بخش : بررسی کتاب
دویدن تا دشت بنفشه ها
منصور خورشیدی
"مشق آب ها را می نویسم"
شاعر : نسیم جعفری
نشر : آهنگ دیگر
شعرهای خانم نسیم جعفری از دو واقعیت متضاد سخن می گوید که بخشی به جهان زندگان و دیگر به دنیای شدگان ، " دنیای مردگان این جا است "
که برای نگاه کردن به این واقعیت باید به آینه نظر کرد . تا خود و جهان برزخی خود را در آن تماشا کنی و یا بشنوی ،
با یک حس آمیزی زیبا در " صدای کبود " و نظر کنی به چند شاخه ی گل سرخ در پارک بنفشه هنگام پیاده شدن از متروی صادقیه و . .
" الو صدای کبودم را میشنوی؟! / اینجا ایستگاه صادقیه نیست
پارک بنفشه نیست / که من با چند شاخه گل سرخ
پیاده شوم از مترو / و تو از آن طرف/ دست تکان بدهی"
واقعیت عصر مدرن در خلق ارتباط همین بیان است . گرایش مشترک همه شاعران و نویسندگانی که در جهان مادی زندگی می کنند . و با واقعیت های بیرونی و عوامل موجود در طبیعت آشنا هستند . راه رفتن در خیابان و گردش در بیابان را برای ایجاد تحول در روح و روحیه ی خود لازم می دانند . بند اول شعر - یک - خلق ارتباط بود و نه حامل پیامی ! و دارای نشانه های برجسته هم نبود که مخاطب شعر با آن ارتباط بر قرار کند .
اما بند دوم این شعر خروج شاعر از طبیعت مادی است . و خواننده را به جهان مردگان دعوت می کند با همان صدای زخمی و با همان حنجره سست لرزان . که زمینه ی برقراری ارتباط را کلید می زند .
و می گوید : من " از دنیای مردگان تماس می گیرم !
از دنیای مردگان تماس میگیرم / این چهرهی برزخی من است
که تو خودت را در آن میبینی "
ناگهان شاعر به فضای دیگری می رود . از خاک و زبان خاک می گوید . و از جمله های روشن برای نفوذ کردن در خاک . واگر در مفهوم مجازی –خاک –را انسان تصور کنیم . یعنی ورود به ذهن و زبان مخاطب برای بیان همه ی دانسته ها و ندانسته ها !
"باید به زبان خاک مسلط باشی / تا جملات روشنی / از دهانت بیرون بدوند "
این نوع از بیان به خواننده این امکان را می دهد . تا با شاعر هم خوانی و هم زبانی کند . برای دریافت همه ی نماد های تحقق یافته و محقق نشده دنیای پیرامونی شاعر و دیگران . برای ورود به قلمرو تاریکی ، نفوذ در همه ی پدیده هایی که راه ورود به آن ها به سختی میسر می شود .
" و بتوانی در خاک / در سنگ / در عمق سیاهی / نفوذ کنی! "
شعر –دوم –خانم جعفری چندان بی ارتباط با شعر اول ایشان نیست . باید مرد تا به برزخ راه پیدا کرد ! باید بمیری تا به جهان مردگان راه پیدا کنی ! مردن به شکل قهرمانان دنیا که اسطوره ی ماندگاری هستند . و اسطوره ی تلاش برای دوام حیثیت انسان در جهان . اما انتخاری نیستند . راه هستند و راهنما هستند مثل بئاتریس در " کمدی الهی "
"هفت نفر بوديم / كه خدا بعد از مرگ / گردمان آورده بود كنار هم
ماندلا بود / ژاندارك / چِه گوارا / لوترکینک / ارمیا / بئاتريس و من"
قرار گرفتن شاعر در جهان واژه ها او را متوجه جهان پیرامون او می کند ، تا تصرفی در جهان اشیا داشته باشد . و این تصرف و تغییر اگر چه تخیلی و رویایی ، می تواند آرمان شهر ذهنی شاعر باشد .
آسمان روي زمين نشسته بود / و زمين / به آسمان رفته بود
پدیده های پیرامون جهان شاعر حضور دیگری دارند که با دگرگونی فاصله ی زیادی دارند و امکان بروز و ظهور آن وجود ندارد. تغییر جا دادن واقعیت " آسمان روی زمین نشسته بود "
توصیف وضعیتی که شاعر در شرایط ویژه در شعر به تصویر می کشد،باز نمایی احساسی که ناگهان سراینده را تحت تاثیر موقعیت در محیط قرار می دهد.و موجب می شود تا دیدگاه آغازین شعر را این گونه بیان کند .
" آنجا برزخ نبود / دوزخ نبود / مي خواستيم تمام آفتاب را / به تصرف در آوريم"
تحت شرایط ویژه در مکان شاعر احساساتی می شود و شعر را به سمت عشق و احساسات عاشقانه هدایت می کند . تا آرامش خود را در محیط حفظ کند . وقتی از هفت نفر نام برده در بالا سخن به میان می آورد . غیر از ارمیا که پیام آور است و نوید بشارت می دهد تا از دل تاریکی گریزی به روشنایی و نور بزنی بئاتریس راهنمای عشق در کمدی الهی که جای ویرژیل نماینده عقل و راهنمای اندیشمندان و عقل گرایان است . خود شاعر در این میان به کدام تفکر گرایش دارد .
" نفس هايت امنيت است / و من هنوز هم / طعم لبانت را دوست دارم ... "
شاعر خواهان آرامشی است که در آن احساس امنیت کند . این جا است که از عشق و سخن عاشقانه به طور رمانتیک سخن می گوید . بیان شاعر به گونه ی دیگر در برابر این شرایط عرضه می شود . زمینه ای که منجر به سرایش شعر رمانتیک می شود . بحران زمان،درک از اشیا ، هم نشینی واژگان و توانایی شاعر از درک موقعیت ، جهت بر قراری ارتباط و هم دلی با مردانی که در میدان مبارزه شانه خالی نکرده اند .و پیامی برای به خواب رفتگان دارد . آن ها که دچار غفلت شده اند . تلنگر شاعر ، زمینه را برای بیداری فراهم می کند .
" بيدار شو عزيزم / من مي ترسم / مرا ببوس / نفس هايت امنيت است
و من هنوز هم / طعم لبانت را دوست دارم ..."
حاصل جمع همه ی عوامل فوق ترسیم شرایط و قرار گرفتن در موقعیت است که به صورت ساده یا نمادین موجب می شود تا به ساحت معنایی یک اثر راه پیدا کنیم . منش شاعر در نگاه نخست تابع موقعیت او است . امور ممکن که او را در شرایط ویژه مستقر کرده است . از همین رو است که کلمه و کار کرد های تصویری ، حاصل تجربه های دیداری و شنیداری در محیط شاعر می شود. و از مرگ می گوید و از بوسه هایی برای احساس امنیت . در همین بند از مرگ انتحاری می گوید . به نظر می رسد که یک آرمان خواهی مدرن شاعر را تحت تاثیر قرار داده است .
بند سوم این شعر قلمرو دیگری دارد . اینک زمان داوری همه گفته ها و نگفته ها است . گفته های ارمیا ی نبی : و تن زدن به تلمیحاتی برای همسان کردن شرایط برای تقویت ایمان در برابر بلا ها و عوامل دیگری که دلخواه شاعر نیستند . و می خواهد که :
" آب را غنیمتی روشن " بداند .
"اینک زمان داوری است / اینک بلا از امت به امت / سرایت میکند/ آه پسرم / خوب داوری کن / بگذار به آبها ایمان بیاوریم "
ارمیا نبی به طور نمادین به چگونگی داوری قوم خدا در عهد عتیق پرداخته و نمادی از حقایقیست که در عصر ما نیز در دوران داوری کلیساها و همچنین جهان بیایمان اتفاق میافتد.
تصرفی در مظاهر اشیا ، وسعت دادن به جهان واژه ها سهمی است که شاعر در آفرینش و خلق شعر از خود به جای می گذارد . با این شگرد به مسیر همان آرمان های آغازین وصل می شود .
" شاید / جادهای به نیروانا */ کشیده باشند / بیا برویم ارمیا / و با پای پیاده / تا بنفشهها بدویم"
دعوت از ارمیا برای رفتن و به خود رسیدن آن هم در میان بنفشه ها و با پای پیاده ، گویای هجرت از بیرون به درون خود است . تا تحولی بزرگ در زندگی نصیب او شود .
" هی ارمیا / ما افتادهایم/ به جادهای که دوست میداشتیم "
در این نوع از بیان شاعر زمینه را برای درک موقعیت تازه تر آماده می کند. باز شدن پنجره ای برای دیدار با پدیده های پیرامون و باز شدن نگاه هنگامه ی حضور میان طبیعت در فرصت های سریع برای ارائه ی تصویر های بصری ، آن گاه تشخص بخشیدن به عوامل بیرونی و یگانه شدن با هسته های درونی شعر .
" بیا و مشق بنفشهها را بنویس/ این جهان نقاشی سرخیست
و این جاده / ما را تا درختها میبرد."
در هم ریزی مرز های بسته برای ورود به قلمروی که بی فاصله شاعر را به سمت نا دیده ها هدایت کند ، تجلی اندیشه در هاله ای از حیرت برای تغییر تفکر بسته در شعر و عبور از حاشیه و گام نهادن در متن و رسیدن و دیدار کردن با آرمان شهر ذهنی ، و این همه یعنی رسیدن به معرفتی که در های ناخودآگاه برابر شاعر گشوده شود.
" وعدهی دیدار ما / همینجا / کنار این سنگ / وقتی که نیستیم".
در بند پنجم این شعر ، شاعر از تجربه راه رفته می گوید . و امنیت جای ترس را می گیرد . حالا دیگر زمینه برای شکل دیگری از زندگی فراهم می شود
.
"پیشتر بیا / دستی به آفتابگردان موهایم بکش / بنفشههای آرایشم را لمس کن / نترس"
و این همه یعنی رسیدن به معرفتی که در های ناخودآگاه برابر شاعر گشوده شود .. شکل –گیری شکار کلمه در بافت و ساختمان اثر برای برقراری رابطه میان اشیا در سفر پیوسته ی از بیرون به درون خود و دست بردن به آسمان و پائین کشیدن ابر ها ، و این همان جسارتی است که روندگاه راه زمینه را برای گریز از ترس برای شاعر آماده کرده اند . آن جا که شاعر خود را چه گوارا و ژاندارک تصور می کرد . و می خواست چون پیامبر عهد عتیق باشد و چون بئاتریس راهنمای عشق و دوستی ،
"جسور شدهام/ دست در پیراهن آسمان میبرم
و پایین میکشم / ابرها را"
و حالا با بیان صریح تر عنوان می کند که :
" قول میدهم / آفتاب را روی گونههایم /حفظ کنم."
در بند پایانی شعر چشم اندازی که شاعر برابر مخاطب خلق می کند درک تحول زبان در زمان است. نهان کردن روح در آینه ، دشت ناگواری که همواره آبستن حوادث بوده است .
" و آینه پر از دشت ناگواریست / که گوزنهای سرکش/
در آن دویدهاند "
و با تشبیه زیبائی به دشت و دشت به دشنه ، به تصویر دلخواه می رسد
"زیبایی تو دشت است / و دشت دشنهای ست که در قلب زیباترین زنان شهر / فرو میرود "
لینک کوتاه : |
