" آندره دوبوشه" ؛ ترجمه ی : دل آرا قهرمان
تاریخ ارسال : 3 مهر 89
بخش : ادبیات جهان
شعر معاصر فرانسه
آندره دو بوشه
مقدمه ی كلود آلن:
با چاپ نخستين شعرهايش در دهه ي پنجاه دوبوشه گسستگي بارزي با شكل عادي شعر ارائه داد و در جغرافياي شعري فرانسه زلزله اي پديد آورد . آن اثار عبارت بودند از : در گرماي تو خالي ( 1961 ) ، هوا ، موتور سفيد ، يا آفتاب ( 1968 ) . اين سبك نوشتن در آثار بعدي شاعر نيز ادامه يافت و عميق تر شد . مي توان از : دريچه ، گسسته توسط برف ، يك لكه و نيز كتاب شگفت انگيز يادداشت ها نام برد . امروزه آندره دوبوشه يكي از برجسته ترين شاعران فرانسه در نيمه دوم قرن بيستم شناخته شده است . او نوع قرائت شعر و نيز رابطه ي صدا را با صفحه كاغذ سراسر تغيير داده است . شعرهاي بلند چند صفحه اي مي نويسد . كلمات شكسته و جهنده در جمله ها مانند تركش هاي انفجار نوعي زيبايي در اثر ديناميت به چشم مي آيد ولي در هر حال همان بيانيه آشناست كه توسعه مي يابد و تك خال هايش را با پيروي از يك ضرباهنگ – بصري و شفاعي – در تركيب هاي مختلف مي گستراند . با چنين شيوه اي كه نزديك ترين نقطه به مرحله ي گذار تا عمل نوشتن است تجربه اي يكتا به ما منتقل مي شود : اين تجربه كه هستي شاعرانه همچون نوعي گسيختگي زندگي مي شود ، حركتي مركب از انتظار و امتناع ، جزر و مد انسان در جهان كه زبان وظيفه ي ثبت همه ي آن ها را دارد . اثر دوبوشه اثري است مشكل ، در رفت و آمد نفس و چشم روي صفحه ي كاغذ ، از كلمه به سكوت و از سكوت به كلمه ، هم صدايي ، حروف و فاصله ها . آثار وي از بزرگترين آثار استفهامي به شمار مي آيد كه در شعر و رمز گفتار وجود دارد : چگونه آدمي مي تواند آن چه را كه اصالتن تحرك و جوش و خروش است تبديل به سكون كند ؛ به جود آمدن انسان است كه پيوسته با مسائل به كلام نيامدني درگير مي شود .
كوه يخ
1
باد
بزرگ چهره
يخ زده
متلاطم
سنگ
يا قله
باد .
2
در ، هواي سفيد .
3
روي خاك متراكمي كه بر آن مي سوزم ، و با هوايي كه ما را به حد مرگ مي فشارد ، ديگر ديوار را باز نمي شناسيم . من به ناگاه خالي ِ مقابل تو را اشغال مي كنم .
4
در خم دوم ، خيزاب خيره كننده ي يك كوه يخ ، چند تار ِهوا .
5
تغذيه مي كنم خود را با آتشي از سنگ
منصرف مي شوم
دستي در هوا
كشيده
تو به آن مي نگري
گويي از مَنَش گرفته اي
همه جا خطوط چهره ي ما
منفجر مي شوند .
آتش و درخشش
اين ژرفا ،
اين سطحي كه مزرعه اي
بال ِ آنست .
روز ، پروانه اي منجمد .
من روز را دنبال كردم ، از آن گذشتم ، همان گونه كه از ميان زمين ها
مي گذرند .
ماده ي سرد
پراكنده
صبح سرد
پراكنده
همه چيز خود را دوباره ساخته
پاره
آن چه امروز هست
از دفتري ديگر
زير اين ديوار پوش هاي سرد
بر صحنه ي زمين ها .
شهاب
غيبتي كه جاي نَفَس من است بر كاغذ ها دوباره باريدن مي گيرد همچون برف . شب آشكار مي شود . مي نويسم تا حد ممكن دورتر از خويش .
شراب روز
شراب روز بر من چيره مي شود
در ميانه ي روز
ميانه ي سرخ
با جاده اي در انتها
و چرخش آهن ها
كه از آن منست
ظرف ِ
زمين
فرو مي ريزد
همچون خانه اي
زير گام ها
و من مي ايستم
هر بار كه زنگ مي زند
روي مردمك سنگ ها .
نزديك آن چه روشنت مي كند
نزديك آن چه روشنت مي كند ،
به همان دوري ِ گسترده اي كه در آن
حرارت كنار مي كشد ، هم اينك مي شنوم ، دورتر ، غلطيدن هوا را بر زمين خشك . شبنم ما را مي فشارد .
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه