آنا میچلز ؛ برگردان : سمیرا نوروزی


 آنا میچلز  ؛ برگردان :  سمیرا نوروزی نویسنده : سمیرا نوروزی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : ادبیات جهان

شعر معاصر کانادا

 

آنا میچلز

 

آنا ميچلز شاعر و رمان نويس معاصر کانادا ،او در 15 آپريل ، سال 1958در شهر ترنتو بدنيا آمد. نخستين رمان او بنام <تکه فنا شده> از اثر هاي موفق او بشمار مي رود که نمونه بارز کاوش در تاثير عشق و ايمان در تغيير کشتار هاي جمعي است . که جزء پرفروش ترين کتابهاي کانادا است و نيز در 19 کشور جهان به فروش رسيده و چندين جايزه کشوري و بين المللي و نيز مدال طلاي دنياي ادبيات را از آن

خود کرده است .

او همچنين دو مجموعه شعر به نام هاي : به وزن پرتقال (1986)و تالاب مين (1991) دارد .کتاب به وزن پرتقال، جايزه بهترين کتاب سال کشور کانادا و کتاب تالاب مين، جايزه بهترين نويسنده کانادا و نيز جايزه ادبي تريليوم را از آن خود کرد و همچنين خانم ميچلز جايزه اي را هم از فرماندار دريافت کردند.

کتابهاي خانم ميچلز شايد از نظر تعداد کم باشد اما در چندين کشور به چاپ و ترچمه رسيده است از جمله: آمريکا ، انگليس، آلمان،دانمارک، ايتاليا، فرانسه، برزيل، سودان ، هلند، اسپانيا و ژاپن به چاپ رسيده است .

از مشخصه هاي نوشته هاي ايشان مي توان به زبان لطيف منحصر بفرد و همچنين قلم قدرتمند و بي نقص او اشاره کرد بطوري که اگر شعر ها و نوشته هاي ايشان را بدون اسم و امضا بخوانيم بي ترديد تشخيص مي دهيم که مولف اثر خانم آنا ميچلز است.

شعر زير از کتاب به وزن پرتقال انتخاب شده است .

 

 

PHANTOM LIMBS

So much of the city
is our bodies. Places in us
old light still slants through to.
Places that no longer exist but are full of feeling,
like phantom limbs.
Even the city carries ruins in its heart.
Longs to be touched in places
only it remembers.

Through the yellow hooves
of the ginkgo, parchment light;
in that apartment where I first
touched your shoulders under your sweater,
that October afternoon you left keys

where we slept summer's hottest nights,
on grass so cold it felt wet.
Behind us, freight trains crossed the city,
a steel banner, a noisy wall.
Now the hollow diad !
floats behind glass
in office towers also haunted
by our voices.

Few buildings, few lives
are built so well
even their ruins are beautiful.
But we loved the abandoned distillery:
stone floors cracking under empty vats,
wooden floors half rotted into dirt;
stairs leading nowhere; high rooms
run through with swords of dusty light.
A place the rain still loved, its silver paint
on rusted things that had stopped moving it seemed, for us.
Closed rooms open only to weather,
pungent with soot and molasses,
scent-stung. A place
where everything too big to take apart
had been left behin

 

 

بالهای خیال

 

در این شهر بدن های زیادی از ما بجا مانده
نوری کهنه با شیبی از میانمان می گذرد
این مکان زیستگاه قدیمی نیست
 اما پر از احساس است
 شبیه دست و پای خیال

حمل و نقل های هموار
قلب این شهر را ویران کرده
تنها به خاطر بیاور ،
چه جاهای طولانی که لمس نمی کنند

از میان رد گامهای زرد بومیان دور
نسخه خطی روشنی در آن آپارتمان است
جایی که برای نخستین بار
شانه ات را از زیر پیراهنت لمس کردم

تابستان گرم آن شب را خوابیدیم
جایی روی چمن های سبز
 و احساس رطوبتی در پشتمان

قطار های مستقیم روبروی شهر
علم پولادین و حصار پر سر و صدا
در این لحظه مرگی پوچ!
شناور  پشت بر شیشه اداره ایست
که چون قلعه ای پر رفت و آمد از صدا های ماست

ساختمانهای اندک و زندگی های ناچیز
ساختمان های مناسب
آنقدر مناسب که خرابه آنها هم زیباست
اما ما عشقمان را در کارخانه ها رها کردیم
جایی در طبقه های سنگی تصفیه نفت
در خمره های پوچ
جایی در طبقه های چوبی پوسیده و لجن مال
پله ها به استقبال جایی نمی روند
و گرد و غبار نور چون شمشیری ست
که سراسر اتاق ها را می دود

اینجا باران بی صدا عاشق است
باران نقره فام
بر وسایل زنگ زده از حرکت می ایستد
درها بسته
و تنها برای هوا بازند
دود تندی و شهد پر هیجانی
از رایحه های دلپزیر ...
جایی آن عقب تر ها
همه چیز مجزا و وسیع زندگی می کنند

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :