آثاری از حنیف خورشیدی
تاریخ ارسال : 19 مهر 90
بخش : قوالب کلاسیک
1
این شهر به عطر مرگ عادت دارد
وقتی به فرود برگ عادت دارد
آفت که فقط برای بادمجان نیست
انگار زمین به " ارگ " عادت دارد...
2
از جنگل رشت هم فراتر هستی
سردسته ی مرد های بی سر هستی
با خون خودت چنان وضو می گیری
انگار که در خلیج احمر هستی...
3
یک زلزله هم تو را نمی لرزاند
اندوه تو را فقط خدا می داند...
آرام بخواب مرد کوهستان ها
این شهر دگر تو را نمی ترساند ...
4
هر چند که خون سرد دارم مومن !
در سر هوس نبرد دارم مومن...
یک عمر خودم را به خریت زده ام
تا شک نکنی که درد دارم مومن
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه