آثاری از اسدالله مظفری
تاریخ ارسال : 29 خرداد 90
بخش : قوالب کلاسیک
من بی تو که من نیست همان نیستن است
من نه... که زمــین وآسمــان نیستن است
وقــتی که تــو نیــستی زمــان طــولانـی
و فلــــسفه ی کـل جهـــان نیســـتن است
***
دلـــبسته به شاید چه کنم تنهایی
با یاد تو بایـــد چه کـــنم تنهایی
من یاد توهم اگر نباشم یک عمر
باران که بیـــاید چه کــنم تنهایی
***
یک مــرد جــنوبی ام که دریا دارد
با قایـق چوبــــی ام که دریا دارد...
تو مثل همـین قایـق چوبــی رفتی
من حــزن غروبــی ام که دریا دارد
***
تا مرگ بــــــرای دیــــدنت تاخـــته است
هرکــــس که به دیــدن تو دلباخته است
تو آن غـــزل قشـنـگ هســتی که خـدا
در وصف قشنگی خودش سـاخته است
***
چشم تو دو تا قشنگ مبـهم باشد
الگوی خــــدا بـــرای مریــم باشــد
حوا بشوی فرشته باشی آن وقت
دیـوانــه خنـــده هــات آدم باشــد
***
بی شک که نگاه تو فقط یک دام است
وقتی که رسیدنت خیالی خام است
وقتــی که امیــد دیـــدن چشــمانت
آواز دهــــل شنــیدن خـــــیام است
***
گفتـم که بخوان برای من باید...من
تو سـاز دل مـــرا بــزن شاید... من
شیرین ترانه ای که می خواند تو
فرهاد هــزاره ای که مـی آید من
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه