شعرهایی از علی خاکزاد
تاریخ ارسال : 4 دی 00
بخش : شعر امروز ایران
۱
ما خاطره و خوابیم
خواب رفتگان
بیهوده بر مزار و لالهها میمویی
این لب که بوسیدیم
هوا بود
و باد حجم غبار را تعزیت میکرد
نه در آشپزخانه با آبدزدکها آبی نوشیدیم
نه در رختخواب فکر زلالی بود
یک خانه
یک خیابان
و تنها یکی اتاق
تاریخ هباست که بر ملحفهها میگذرد
۲
پیوسته از رنج نور برمیخیزم
اما صبح کاذب است
(زخمی بر گلوگاه شب)
و اجساد شماله در دست
رو به شرق روانند
-چه کسی خورشید را
سرد و سمج
از آسمان خواهد آویخت؟
چه وقت آخر؟
روز بر خفتگان میگذرد و
خاموش
تن به خوابها میسپارم
۳
پسندیدهتر از باد تاراج میکنی
قنوت عریان درخت باشم
در دقیقههای ندبه
و خداوند
بی گفتوگو
بخشکاندم
پس باران
چه هنگام
غبار ایام را خواهد شست؟
آب که در معنای خویش هلاک و
تن که در معنای آب-
برمیگردم؛
تو تنها
آفتاب را
به یمن گیسوت بیاویز
۴
به پوزخند دهان گشادهاند اوهام و
قرین خانهاند حرامیان خوابها
پلک میبندم بر این تیر به چله نشستهتر
و رؤیا و قلب را دوباره معنا میکنم
چیزی شبیه سراب
چیزی سبک
سبکتر از پریدن مگسی
به اشاره.
۵
از نشانهها به بوی زلفی و
همین
منطق، هوای دریایی
آسمان مستجاب
از زلف تو میبندد روسری گره!
چه ابرها بارانیدهای چه بارانها بیگره!
شرقی گمشدهای در حضور آب و
دقیقههای گره
برمیگردی
الفبا را شقهشقه میخوانم
الفتر از تو که کودکی
صدایی نداری
باباتر
که دری
رو به دریایی.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه