شعری از ناظم حکمت
برگردان از علیرضا شعبانی
تاریخ ارسال : 27 آبان 00
بخش : ادبیات ترکیه و آذربایجان
شعری از ناظم حکمت
Nazım Hikmet
برگردان از علیرضا شعبانی
من
دوست دارم پیش از تو بمیرم
فکر میکنی آنکه بعدتر میمیرد،
آنکه پیشتر مرده را پیدا میکند؟
من فکر نمیکنم چنین باشد.
بهتر این است که مرا –پس از مرگ – بسوزانی
و خاکسترم را درون ظرفی
روی شومینهی اتاقات نگه داری
ظرف، شیشهیی باشد
شیشهیی شفاف و بیرنگ
تا بتوانی مرا در دروناش ببینی
متوجه ازخودگذشتگیام هستی؟
برای ماندن در کنارِ تو.
گذشتم از خاک شدن
گذشتم از گُل شدن.
گَردوغبار شده
و در کنارِ تو میزیم
بعدها، وقتی تو نیز مردی
به درونِ شیشهام میآیی
و آنجا باهمدیگر زندگی میکنیم
در آمیزش خاکسترت با خاکسترم
تا هنگامی که عروسی حواسپرت
یا نوهای ناخلف
ما را از آنجا به زمین بیاندازد...
اما
ما تا آنهنگام
آنقدر بههم آمیخته خواهیم شد
که کنارِ هم خواهیم افتاد
حتا در خاکروبهدانی که انداخته میشویم
و ذراتمان همراهِ هم در خاک غوطهور خواهد شد.
و روزی از روزها
تکهای از آن خاک نمناک شده
و گلی وحشی جوانه زده
سبز خواهد شد
بیتردید بر ساقهاش
دو گل شکفته خواهد شد
یکی تو
یکی من.
من
دیگر به مرگ نمیاندیشم
کودکِ دیگری به دنیا خواهم آورد
لبریز از زندگیام
و خون در رگهایم در جوشوخروش است
زنده خواهم ماند، اما خیلی، خیلی زیاد.
اما به همراه تو.
وانگهی مرگ نیز مرا نمیترساند
فقط برای من مراسمِ خاکسپاریمان
بسیار ناخوشآیند است
به احتمالِ زیاد تا وقتی من بمیرم
اینهم درست میشود.
احتمالِ آزادی از زندان وجود دارد این روزها؟
صدایی در درونام میگوید:
شاید.
18 فوریه 1945
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه