شعری از مازیار عارفانی
تاریخ ارسال : 28 خرداد 00
بخش : شعر امروز ایران
«هر آنکس که طالب اثر است، طالب ایثار است. مسئلهی حیاتی، برگزیدن آن چیزی است که باید قربانی شود. آدمی باید بداند چه کسی، چه کسی قرار است دریده شود.»
_ پل والری _
وقتی بدیعالزمان مشغول خندیدن است، چه کسی مشغول دریدن است؟
دندانِ خشمگین توی فَکِ بالاییها میخندد اتفاقن اکثرِ اوقات، خیلی هم سفید و تمیز
وگرنه مردمِ پایین که دندان، چندان ندارند بعدِ بیستسالگی
و این وسط خالیست
آنقدر خالی که جان میدهد برای خودکشی
و خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنید خالی است
بدیعالزمان در حال سر به زیرِ میز فرو بردن است
و تکهتکههای تمام چیزهای بزرگ آمادهی به هم چسبیده شدن
که یک چیز گندهتر خلق بشود غولتر از تمام قبلیها
[سگِ دوبرمنِ سیاہچشمِ وحشی که لیسیدن پاهای صاحب را مبارک میکند در سونای زعفرانیه]
که یک «ایزد-دستگاه» فوقالعاده خونخوارِ مهربان تولید بشود در تیراژ بالا و کیفیتهای یکطور
که بوی گند چیزی بپیچد در سینهی کشتگان امسال
و یکی بلند بگوید کسی راز مرا داند که این سنگِ سیه را از درونِ تیره بشکافد
و شگفت اینکه نمیمیریم ما پشت میز کار
که همیشه از وسط شروع کردهایم به مُردن
[دنبال یک سگِ سفیدِ پشمالویم برای ویلای شمال که آموزشِ زیرِ باران عاشقشدن، دیده باشد]
و فروزانفر مشغول خندیدن است
زیرا... زیرا... صدا میآید از پشت کاچ که بندآب، برق سیاهتابش تصویری از خواب در چشم میکشاند
که ما آمادهایم ای دستگاهِ معظم، برای استفراغ نهایی
ما شهروندان نفرینشدهی دوزخی با بانکهای عظیمالجثه و خنککنندههای غول پیکر
که جسد آدمیان را بارها دیدهایم در گردش شبانی سنگین
که مخفیانه به گورستان میبردید
و گاهی حتا نمیبردید و مردگان با پای خودشان میرفتند
من با کی حرف میزنم که صدایم انقدر پراکنده است؟
این وسط خالی است و لب پرتگاه نشستهام
پاهایم را تاب میدهم رو به اجساد و یک دفتر چهلبرگ گرفتهام برای نوشتنِ مرثیههای معاصر
و زنگ میزنم به آشپزخانهی مرکزی
و زنگ میزنم به خدمات همراه
و زنگ میزنم به کنترل راهها
من آمادهی اثرم
من آمادهی ایثار
ولی چه کسی قرار است چند بار دریده شود
تا آیندگان نامش را به خاطر بیاورند؟!
(بزرگترین حسن آینده این است که نوادگان و نديدگان ما میتوانند از طریق ایمیل با تمام نویسندگان بزرگ جهان در ارتباط باشند، ما در حال طراحی سیستمی هستیم که طبق آن یکسری از الگوریتمهای خاص از طرز تفکر نویسندگان بزرگ استخراج میشود، بعد از طریق هوش مصنوعی این موجود دیجیتال شروع میکند به مواجهه با حوادث تاریخی دوران زندگی خودش و وقتی از لحاظ ساختار فکری تطابق پیدا کرد و مطمئن شدیم که همان مواضعی را اتخاذ کرده که در زمان حیات هم از خود بروز داده بود، او را با حوادث پس از مرگ خودش همراه میکنیم تا این سیستم پیچیده کمکم به تاریخ امروز برسد. در این وضعیت، ما دوباره آن نویسنده را با انبوهی از اطلاعات تاریخی که حتا در زمان حیات هم به آنها دسترسی نداشته، دوباره خلق کردهایم و دیگر نیازی به نقل قولهای قدیمی از او برای حوادث جدید نیست، او خودش میتواند دربارهی هر حادثهای اظهار نظر کند و حتا شما میتوانید به او ایمیل بزنید و با هم همکلام شوید. به عنوان مثال فرض گیرید شما یک مارکسیست دوآتشه هستید و سوالات بسیاری در بارهی کاپیتال دارید و پیش هر مارکسیستی که میروید یک چیزی میگوید و شما بعد از سالها هنوز نمیدانید ماجرا از چه قرار است، خب! با وجود این سیستم کافیست پنج دلار بدهید، آن وقت یک کُد در اختیار شما قرار خواهد گرفت که تا سههزار کلمه میتوانید با کارل مارکس مکالمه داشته باشید. ولی ما به امثال کارل مارکس در این فرآیند پیچیده میگوییم نویسندگان نسل اول، چون از طریق الگوریتمهای کامپیوتری و دادههای مختلف که طی سالها گردآوری شده، بازآفرینی میشوند. مژدهی بزرگتر ما به نسل بشر این است که از امروز هر آدمی میتواند با ثبتنام در این سیستم، با آیندگان در ارتباط باشد و نیازی نیست تا شما حتمن یک نویسنده یا متفکر بزرگ باشید، ما با ثبت عادیترین الگوریتمهای زندگیتان، کاری میکنیم که معمولیترین افراد جامعهی بشریت هم بتوانند با آیندگان در ارتباط باشند؛ ما به این تولیدات میگوییم نسلِ دومِ شبیهسازیِ ایمیلی و به دلیل اینکه از زمان ثبتنام شما در سیستم تا هنگام مرگتان تمام الگوریتمها به دقت و با حضور شما بر روی واقعیتها منطبق میشوند، به تمام مشتریان تضمین میدهیم که معمولیترین افراد نسل دوم، عملکرد به مراتب بهتری نسبت به کارل مارکسها داشته باشند)
مسئلهی حیاتی
برگزیدن آن چیزی است
که باید قربانی شود
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه