شعری از سعید محمد حسنی


شعری از سعید محمد حسنی نویسنده : سعید محمد حسنی
تاریخ ارسال :‌ 28 خرداد 00
بخش : شعر امروز ایران

سهامی آه..

 

 

تو سهمی از نفسی بودی
كه می‌كشيدم و می‌دانستم
از من دريغی

تو سهمی از هوا
كه شكل ريه‌هايم را
به دست‌های بسته‌ی تنهايم
برای آه ترسيم كردم
برای كشيدن..

تو سهمی از نگاهم بودی
كه چشم بستم و دانستم
كه باز اگر كنم
به چشم هم زدنی كافی‌ست
كه حسرت چشمم شوی..
و شدی..

تو سهم پاهايم
برای راه‌های نرفته

تو سهم گوش منی سهمی
كه با خدا تقسيم اگر كه می‌خواست نمی‌كردم
تو سهم شيرين‌ترين تلفظ نامم هستی
كه نبردم..

تو سهم ثانيه‌هايی
به روز روزه‌داری و افطارش..
اذان به مرگ دلم خواندم
تو سهم افطار ادا نكرده دهانم هستی


بگو كه تو همه اين‌ها را
تمام اين نشدن‌ها را
چگونه تسويه می‌خواهی كنی كه
نه دل بسوزد و نه زبان..؟

◼️

مي دانم اما.. تو سهم خود را..
مثل من از من
اندوه كردی..
می‌دانم از روزی كه كه دل با سهم می‌آيد
ترسيدی از روزی كه سهم دل
نابودگی باشد
تو پاره‌های قلب خود بودی
در دست خود بودی و خون از قلب‌هايت سهم می‌خواست..

می‌دانم انگاری
كه بين من و تو    آيينه‌ای مانده
تو شكل ديگر خون‌شدن‌های دلم هستی
من شكل مردی
با سهم خون‌اش    در دهان
در آينه خود را به شكل تو      شكل زن ديده
زنی با سهم خون‌اش  در مشت

◼️
اين سهم‌ها را
سرخای زخم‌های نهانی را
كجای دهانم    پنهان كنم؟

وقتي در آينه آه تو را می‌كشيد و می‌گفتی
اين سهم‌ها را
خدا هم ادا نمی‌تواند   
ادا نبود..


ای.. از من دريغ!
ای سهم ناادا    
وقت وقوع لرز    ای از تبار تب!  
نوعی نگاه از تو به جا مانده
در دفتری كه باز نمی‌ماند
نوعی كلام از تو
كه رنج را انبوه نمی‌سازد..
نوعی دريغ از تو به جا مانده
كه قلب را
حسرت نمی‌دهد و نمی‌گيرد..

من كشتزار آه تو هستم
وقتی كه رو به آينه می‌مانی
و نفس‌ات رهای كرانه‌هاست..
بی حسرت و بی دريغ
من شركت سهامی آه ام...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :