شعری از شوکا حسینی
تاریخ ارسال : 28 مرداد 01
بخش : شعر امروز ایران
خوابیدهای؟
مرگ در آستین پروردهام
از زمان بیآغاز
از چشمهای تو که میگفت: «باد بشم برم تو موهات»
از پیچ اول کوهستان
و آن عظمت که میربود چشمم، نظرم و تپتپهی دلم که آه دلم چی بیبهانه دلدله میکند دلم
چه مَرگانه دوست میدارمت
مرگ من توئی مرگ توأم من
ای عبوسیده ماسیده در دستهای لطافت چند واژهی مرطوب
تو در آستینم بودی
من در پوستینت
که خوابیدنم
آسایش دو گیتی تو میشد اگر که میخوابیدم
خوابیدهای؟
بزن بر طبل بیعاری و بگو:
«باده نمیبایدم فارغم از درد و صاف
تشنه خون خودم آمد وقت مصاف»
دیدی
مرگ من تو بودی زندگی
همین که آمدی
شروع شد مردنم
هر چه نزدیکتر شدی غارنشین کوهستان
بیشتر مردنم گرفت
شدی خوابم
آهوی آشفتهای در رویای پلنگی خسته
خوابیدهای؟
بیدار شو
جراحت نازکیست چشمان فروبستهات
شبیه تیغی نادیدنی
که هر ساعتی میزند به رگم نشانهای
بیدار شو
خوابیدن تو
آسودگی مرگ است و خستگی زندگی
بیدار شو
مرگها دیدهام
در خوابیدن تو
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه