شعرهایی از شهین راکی
تاریخ ارسال : 28 مرداد 01
بخش : شعر امروز ایران
۱
از این جماعت دورم کن
جنبندههای خاکی خوشحال را
به یادم میآورند
تکرار سبز علف
دلزدهام میکند
و ریشخند خواب
دندانهای مرگ را
بر گلویم نشانه میرود
به واژگونی سخاوت آب
خیره میشوم
و استخوانهای پوسیدهی علفزار
کابوس من است
برای نوشتن از تو
قاعدهها و قانونها
سلاح غلاف کردهاند
و من از ترسم
که رد پایت را گم نکنم
از همین آغاز
بر خواستگاههای پنهان
نامت را صدا میکنم
از وادی تو هر بار
چشمبسته گذشتهام
زوزهی باد و عصیان درخت
دنبالم میکند
میدوم و از تو میگویم
میدوم و از تو مینویسم
تا دست زمان به من نرسد
و در قلاب نگاهت
فاتح بر دار مکافات دردهایم
بایستم
پیش از آنکه
خوابنمایان دورهات کنند
اینبار قهقههای جنون
دستخط پیروزی من است
۲
زخمهایت را
مرور میکنی
تا پوست نیندازند
هنوز حرفی
برای گفتن داری
چون جنازهای
که میخندد و
بر آب میرود
کویری قاچقاچ بر تن و
دریایی سرخ به رگهایت
۳
گفتنیهایت
پشت چراغ قرمزها
به خواب رفتهاند
به فکر میافتم
روزنامهای به پا کنم
برای نگفتههامان
کنار نگاه کودکانی
که هرگز شعری نسرودند
و تخیلشان
در راستای آسفالت خیابانها
بهجا ماند
افقی صدا نکرد
نامشان را
و تنهاییشان
میان سیل سرسامآور
ماشین و صدا
پژمرد
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه