شعرهایی از ریلکه / برگردان : حسین خلیلی

تاریخ ارسال : 24 مرداد 93
بخش : ادبیات جهان
1
چشمهایم حالا
تپهی آفتابی را لمس میکنند
پیشتر از من_
و به مراتب جلوتر آنها براه افتادهاند
پس درک میکنیم ما
با آنچه درک نمیشود
درونی بی قید از فاصله در نور !
و ما متهم ایم _
حتا اگر دور بوده باشد
نادستیاب
در چیز دیگری که بهسختی حسمیشود !
حاضریم
بر امواج حرکتمان
و پاسخ موجهامان
آنچه حس میشود اما _
بادی
بر گونههای ما .
2
دو باره
و دوباره
هر چند دانا به منظره ی عشقیم
و حیاط کوچک معبدی آنجاکه _
نام ما را احاطه کرده است
سکوت موحش پرنگاهی که درش _
سقوط می کنند دیگران
دو باره و دوباره
باهم
ما دوتن
قدم می نهیم به بیرون
در سایهی درختی باستانی
دراز میکشیم
دو باره
ودوباره
میان شکوفه ها
چشم
در چشم ِ آسمان .
لینک کوتاه : |
