کودکی که مرده به دنیا آمد
افشین دشتی
کودکی که مرده به دنیا آمد
سادهنویسی در شعر
افشین دشتی
۱) سادهنويسي كه در سالهاي اخير در اينجا و آنجا از سوي بعضي نويسندگان و شاعران مطرح شده در واقع واكنشي منفعلانه است به متنهاي پيچيده و غيرقابل فهمي كه با رويكردهاي مبهمي به تئوريهاي ادبي منتشر شدند. ناگفته پيداست كه اين هر دو نحله دو روي يك سكه هستند. اولي نوشتههاش را با آنچه در ادبيات كلاسيك سهل و ممتنع مينامند ميسنجد و دومي هر متن بيسروته و بيدروپيكري را به پيچيدگيهاي تفكر بشري پيوند ميزند. اولي تنِ متنش را به مخاطب ميفروشد و دومي به جهل برآمده از كبر. اولي به خودش و ديگري دروغ ميگويد، دومي نيز به همچنين؛ چراكه هر دو نحله دو روي يك سكه هستند؛ سكهي قلب.
۲) بعضي پديدهها از همان ابتداي حضور در سراشيبي عدم ميافتند. اين اتفاق نه فقط در عالم هنر كه در عوالم سياست و اجتماعي و … هم رخ ميدهد. دليل چنين سرنوشت محتومي در انتخاب ويژگيهايي است كه با اصول ماهوي بستر حضورشان در تضاد است. اگر گروهي شبهنظامي با از بين بردن تمامي قوانين و روابط بخواهد اعلام وجود كند از همان ابتدا حضور موقت خود را اعلام كرده و پيشاپيش از زوالش خبر داده است. حال ميتوان اهل تجسس و تشكيك در مسائل بود و پنداشت كه چنين امر موقتي به نفع كيست و براي ماهيگيري كدام قدرت چنين گروهي آب را گلآلود ميكند يا ميتوان مشاهدهگر بود و پذيرفت كه تكرار سادهلوحي، احساساتيگري و بلاهت تاريخي بيپايان است.
۳) سادهنويسي بنيادش را بر همهفهمي و مخاطب عام ميگذارد. مثالهاي موفق را اغلب از انبان ادبيات كلاسيك و گاهي از كلاه جادوي معاصر بيرون ميآورد. بيش از آنكه به استعاره دل ببندد هواخواه مجاز است. واژههاي روز و ساده را در كنار دست دارد و انبارهي واژگاني نحيفي عرضه ميكند. اهل توجيه است و زدوبند با خواننده و مخاطب همروزگار خويش. جز نوك دماغش را نميبيند و آينده را از منظر گذشته بازمييابد و دل خوش ميكند كه همين الآن در آينده نشسته و ضرورتي براي فرارفتن از اكنون نمييابد. بنابراين محافظهكار است و دائماً و با تمام وجود تنِ متنش را به توجيه وضعيت موجود ميفروشد.
۴) استفاده از استعارههاي مستعمل، اصطلاحات روز و اشارههاي مستقيم به پديدههاي فرهنگي و غيرفرهنگي باعث ميشود سطح متن گاه تا حد يك شوخي يا متن تبليغاتيِ نازل افت كند. در اين ميان ذوقزدگي در برابر كشف تركيبي بر اساس تضاد مفاهیم يا برداشتهايي مضحك بر اساس تلميح به تشديد وضعيت فقير چنين متنهايي ميانجامد. جالب است كه در اين مورد متنهاي آنسوي سكه نيز با ادعاهاي پيچيدگيها و تعقيدهاي تصنعي خود مشاركت دارند. اساساً ذوقزدگي از كشفِ كشفشدهها خصلت بارز چنين شاعران و مخاطبان آنهاست.
۵) تلقي سادهنويس از نويسنده تنها هنگامي معتبر است كه به متني از او اشاره كنيم كه در قالب سادهنويسي قرار گيرد وگرنه نويسنده تمامي متنهاي خود را در چنين قالبي نمينويسد. بعضي در تفننهاي خود دست به چنين بازيهايي ميزنند و بعضي بر پيشبرد چنين متنهايي اصرار ميكنند و ادعا دارند. شمس لنگرودي از دستهي اخير است كه اين روزها در بستر بيماري است و اميدواريم حالش خوش شود ولي واقعاً اين چيست: «گنجشکان لاف میزنند: / جیک جیک جیک جیک/ جیک هیچیکشان درنیامد/ تو که دور میشدی»
۶) خوانندهي طرفدار چنين متنهايي نيز از همين دسته هستند و همانطور كه چنين متنهايي مرده به دنيا آمدهاند خوانندههاي «سادهنويسيها» نيز با سهلگيري و سهلانگاري دوام اين ايستايي را به مرگ مدام پيوند ميزنند. نقش خوانندههاي راضي از ماندابهاي اينچنين كمتر از نويسندگان آنها نيست؛ خوانندهاي كه دنبال لم دادن به مخدههاي تخديري است و تحمل بيداري و حداقل تلاش ذهني براي عبور از وضع موجود را ندارد. تداوم در ديدن زشتي ديد را زشت ميكند.
۷) سهل و ممتنع در واقع برآمده از دانش و مهارت بالاست. سعدي حجت است براي دانش دستوري ما. يعني آثار سعدي در مهارت بهويژه براي اديبان و استادان ملاك است و استاندارد. طبيعي است كه در آثار او به سهل و ممتنعهايي جذاب برميخوريم. يا در شاعران معاصر هم شاهد آثاري هستيم كه بر اثر مهارت بالا و تخيل عالي به سطح آثار سهل و ممتنع ميرسند. وقتي شاملو مينويسد: «كوهها با همند و تنهايند/ همچو ما باهمانِ تنهايان» يا که رويايي مينويسد «مادر كه ميميرد/ ديگر نميميرد» در واقع به پشتوانهي مهارت بالا و وسواس عالي در ديگر آثارشان به اينجا نائل ميشوند، وگرنه با سهلگيري و سهلانگاري نميشود به سهل و ممتنع رسيد همانطور كه با حلوا حلوا كردن دهان شيرين نميشود.
۸) در جاي خود ماندن و از خود نگذشتن همراه تأييد وضعيت موجود و دروغگويي به خود و ديگري آرامآرام خصلت خودعزيزپنداري را پرورش ميدهد و در نتيجه ديگر هرچه از قلم بتراود را بهظاهر عزيز و مقدس مينمايد؛ اينكه هرچه از اين قلم بيرون ميريزد قطعاً يكي از نمونههاي عالي شعر است و بهناگزير نه ياراي دست بردن و اصلاح و حذف دارد و نه رخصت نقد؛ از همان لحظه كه ميريزد روي كاغذ ميشود نمونهي عالي شعر معاصر. اينجا نبايد نقش گروه اندك هوچيگر را فراموش كرد. چون بههرحال آدميزاد خودبهخود غره و خودپسند نميشود؛ هميشه نياز به پوست خربزهي بهبه و چهچه ديگران هست.
۹) شعر در قاب كلمات خود نميماند و به همين دليل است كه از عصر و زمانهي خود فراتر ميرود. در شعر معناي ضمني كلمات گسترش مييابد. در سادهنويسي اما اين موضوع برعكس ميشود يعني هي از بار واژه ميكاهيم تاآنجاكه گاهي نميتوانند در افق محدود ذهن عادي و عامي هم پرواز كنند. همانطور كه به ضربوزور شلوغكنها از هفتهاي به هفتهاي ديگر ميرسند. اين البته براي رسانهي آموزشي و تبليغي بد نيست، براي جناحين اتوبوسها و ديوارگذر متروها، اما نميشود براي تثبيت آن تمام دستاورد انديشههاي بلندپرواز را تخطئه كرد. سادهنويسي در همان ابتدا اگر اصلاً در گور به دنيا نيامده باشد حداقلش اين است كه دارد گور خودش را ميكند.
۱۰) توجه به كلمات روز و اصطلاحات متداول چنان براي سادهنويسي مهم است و استراتژيك كه طنز و احساساتيگري سانتيمانتال. بهويژه طنز كه در زبان شعري بسياري ميخواهد باشد اما چون توانايي آن موجود نيست به ناگزير بهجاي طنز، دست بالا، با شوخيهايي مواجه ميشويم كه از فرط سطحي و سخيف بودن خوانندهها را مردد ميكنند؛ نكند دارند ما را امتحان ميكنند؟ اينهمه خامدستي آن هنگام تأسفآور ميشود كه سابقهي طنز درخشان در قالبهاي جدي از قديمالايام در ادبيات ما وجود دارد. استفادهي حافظ از «آفرين» در شعرهاش لااقل بايد در برابر چشم چنين شاعراني باشد.
۱۱) و اما احساساتيگري سانتيمانتال. در دو سه دههي ابتداي قرن نوعي ادبي وجود داشت به نام قطعهي ادبي كه درواقع پدرجد همين متنهاي بهاصطلاح شاعرانهاي است كه امروزه در ميانپردههاي راديويي و تلويزيوني بيهيچ خجالتي ميخوانند. قطعات ادبي عمر كوتاهي داشتند. بعدها بعضي با عمودنويسيِ قطعهي ادبي ميخواستند «احساسات صادقانه و پاك و صميمي» خود را به اسم شعر به خورد خلقاله بدهند. مدتي هم تلاششان مشكور بود تا اينكه رفتهرفته خاموش شدند و جايشان را دادند به سياسينويسها و مقالهنويسها (نه شاعران سیاسی و حساس به امور اجتماعی). زماني هم براي هضم اينها در گوارش مخاطب فارسيزبان لازم بود. اما گسست تاريخي دائم كه در دورههاي ادبي و هنري اين مرز و بوم پيش ميآيد باعث شد هم مخاطبان فراموشي بگيرند و هم نويسندگان. بدينترتيب دوباره با منظري ديگر و نمايي بهروز همان قطعهادبيهاي لوس و خنك و همان متنهاي مضحك اجتماعي و سياسي منتشر شدند. تازه در اين دوره با متنهايي كه براي ريتمهاي رپ فارسي ساخته ميشود رواج و روايي بيشتري هم يافتهاند. هرچند طول عمر و ماندگاري اينها خوشبختانه به اندازهي ميزان افتضاحيشان نيست و گاهي ميبينيم كه حافظه و علاقهي مخاطبان حرفهاي هم بيشتر از يك ماه دوام نميآورد.
۱۲) هميشه وقتي به اينها، كه جلاد ميشوند يا ديكتاتور يا در برابر دوربين با بالاترين كيفيت سر ميبرند يا دزديهاي كلان ميكنند و آيندهي مردم و ميهنشان را به خطر مياندازند، نگاه ميكنم در ذهنم تصويري از چهرهي معصوم كودكيشان را ميسازم و فكر ميكنم كِي اينگونه شدند كه نوع انسان را با وجودشان شرمنده ميكنند. اين رفتارها از جايي آغاز ميشود كه دست از حساسيتها و تعهداتشان نسبت به ديگري و خودشان برميدارند. البته ميتواند معلول خيلي علتها باشد اما وقتي كنكاش كنيم ميبينيم يكجايي نخواستهاند متعهد به كارشان باشند. درست از همان جا ديگر شروع شده است. انگار اولينبار براي حرمتشكني كافي است. همين اتفاق براي كسي ميافتد كه يكباره و از جايي قولوقرارها را فراموش ميكند و به انكار كارهاش ميپردازد؛ او هم در لحظهاي چشمش را به روي چيزهايي بسته است. (كه چيزي به دست آورد؟ يا چيزي را از دست ندهد؟) شايد اين مثالها براي سادهنويسي سنگين باشد اما بههرحال سادهنويسي نيز از آن زمان آغاز ميشود كه ديگر تعهدي به كاري كه ميكنند ندارند. سختيهاي گزينش واژه و تركيب مناسب، توجه به آهنگ كلام و مناسبات آوايي، تصويرسازي، ساختمان و شكل شعر و … را لحظهاي نالازم و زائد ميانگارند. اهميت شعر و زبان و احترام به انديشهي آدمي را لحظهاي فروميگذارند و درست از همان لحظه ديگر آنچه مهم بوده است برايشان مهم نيست. و حالاست كه بايد به توجيه وضعيت موجود بپردازند، محافظهكار شوند و پيشروها را تخطئه كنند.
۱۳) سادهنويسي در شعر نوزادي است مرده؛ نه لباس قشنگ پوشاندن و نه قربانصدقه رفتن زندهاش نميكند. سادهنويسي در شعر حال و آيندهاش را به گذشته باخته است. سادهنويسي در شعر فراموش ميكند كه نقش زبان در هنر كلامي نقش ارتباطي نيست و نقشي زيباييشناختي دارد. سادهنويسي در شعر پشت كردن است به شعر و شعور و بياحترامي است به خواننده و وقت و سوي چشم او. دفاع از سادهنويسي هم مجموعهاي است از عوامفريبيهاي سطحي چراكه بنيان استدلالش بهعوض درون در بيرون آن نهفته است و پس بهناگزير حرف و نقلش را از بيرون ميآورد و همان بيرون در ميگذارد.
لینک کوتاه : |