چشماندازهایی پراکنده از بدعتها و بدایع بهرام اردبیلی
نوشته غلامرضا صراف
چشماندازهایی پراکنده از بدعتها و بدایع بهرام اردبیلی
نوشته غلامرضا صراف
یکی از ویژگیهای سبکی بهرام اردبیلی این بود که در برخی از اشعارش لحن حماسی و تغزلی را در هم میآمیخت. کاملا برخلاف شاعرانی چون شاملو یا آتشی که شعرشان یا حماسی-سیاسی محض است و یا عاشقانه-تغزلی محض و بهندرت توانستهاند لحنی از هر دو را در یک شعر واحد ترکیب کنند.
میبینیم اردبیلی در دو شعر "هفت پیکر" و "سیاوش در تخت جمشید" که محوریت اولی طبعا با تغزل ("لیلی و مجنون" در خمسه نظامی) و دومی با حماسه ("داستان سیاوش" در شاهنامه فردوسی) باید باشد، در اولی لحنی حماسی به موضوعی تغزلی میبخشد و در دومی لحنی تغزلی به موضوعی حماسی و این ویژگی با حفظ تکنیک خاص اشعار اوست. همان تکنیک پایانبندی قاطعانهی شعر با یک تصویر یکپارچه اما تقطیع شده همچون پایان شعر "علفهای اعتماد" چاپ شده در جزوه شعر شماره 5، مرداد 1345
مرتاض من!
هنگام آنست
که در وزش آفتاب
کودکان را
بخوانی
برای اطاعت احکام
و مرا
پنهان کنی
ای همخوابهی نجیب مهاراجه
در "ساری" بلند اندامت.
این تکنیک پایانبندی قاطعانه یکی دیگر از ویژگیهای سبکی خاص اردبیلی است که در باقی اشعار شاعران شعر دیگر دیده نمیشود و همین به خودی خود در حماسی کردن لحن شعر موثر است.
اما این پایان در شعر کاملا عاشقانهی "آواز برای گلهای همیشه بهار" چاپ شده در شماره دوم جزوه شعر صورتی خطابی-ندایی به خود میگیرد:
اگر هوای گریستن داری
با من
در این بهار
به بدرقهی نیلوفران بیا.
در "شبانهی لیلی به بازخوانی قیس" (7) در "هفت پیکر"، شعر با تصویری از علت غایی عشق آغاز میشود:
عشق
کلمهای بر آب
اما در پایان لحنی کاملا حماسی به خود میگیرد بیآنکه محتوای عاشقانهی خود را وانهد:
چنگ میزنم
به آهنگ تاری از مژهگانش
تا بافهی کفنم باشد
یا ماه بینهاشم.
و باز تعریف عشق در "شبانهی لیلی به بازخوانی قیس" (2):
عشق
در قبیلهی من
خنکای برف است و
شعور ضمنی آب.
که در عین شباهت چقدر متفاوت است از رویکرد زبانی شاعر موج نو، احمدرضا احمدی:
قلب تو هوا را گرم کرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پنیر بود و
قناعت به نگاه در چاه آب.
(وقت خوب مصائب، 1347)
"ذوذنبی بر خاک" با تاثیری نزدیک به تقلید از الیوت، نیما و بیژن الهی آغاز میشود اما در ادامه روایت ویژهی خود را رقم میزند:
"اردیبهشت است
قتالترین ماه منظومهی شمسی"
تاثیر "سرزمین هرز" الیوت:
آوریل ستمگرترین ماههاست!
"فروبند درها را ای بیوهی سی ساله"
تاثیر نیما در شعر نمایشی "مردگان موت":
پنجرهام را ببند ای زن!
شیشهها را گِل فروکش!
"دری که به لطف باد باز و بسته میشود"
تاثیر بیژن الهی:
و این دریست که باد به هم نمیزند، همیشه باز میکند.
اما در ادامه "الامان! ای جوخه!
ماشه را نچکان. هنوز اندکی شب است!"
تاثیر اردبیلی است بر شعر ما و چون این تکهی حماسی-خطابی بند ماقبل آخر شعر است، شعر با تصویری که بیشباهت با فرود و خاتمه پس از "گرهگشایی" در داستانها نیست پایان مییابد.
شعر "سیاوش در تخت جمشید" هم در پنج بند مجزا سروده میشود با ساختاری شبیه همان شعر "هفت پیکر" و پایانبندی شعر دقیقا با همان تکنیک زبانی قاطعانه و ضربتی است که اما برخلاف محتوای اسطورهای و کهن شعر رویکرد زبان شاعر کاملا مدرن است. از "میل دارم" استفاده میکند که زبانش معاصر است:
میل دارم
فروردین سال باشم و
دژم کنم این باد را به سودابه
تا تنها تو باشی
زیور اندام فریدون.
پایانهای "حلقهی افق"، "ذوذنبی بر خاک" و "یادبود" از یک هنجار سبکی-زبانی مشابه تبعیت میکنند:
و با صفیر خاموش چشمی
مثلث تنهاییم به هم میریزد (حلقهی افق)
نبی در ذهن شاعر
نشسته بر باد و بر ارس میتازد. (ذوذنبی بر خاک)
لاشخواران
بیهوده به سوی فلق بال میزنند. (یادبود)
لینک کوتاه : |