هلاك عقل به طبل پرنده اي در هند
تأملي در بهرام اردبيلي
هادي خورشاهيان


هلاك عقل به طبل پرنده اي در هند
تأملي در بهرام اردبيلي
هادي خورشاهيان

هلاك عقل به طبل پرنده اي در هند

تأملي در بهرام اردبيلي

هادي خورشاهيان

گاو زيبا!/ چه كم بودي در اين دنيا/ آماده براي تشنگي/ و گل هاي سربي دمن/  سامعه در صور/ نشسته بر اين مرغزن/ گاو زيبا!/ چه كم بودي در اين دنيا/ چه تاب و تبي!/ هميشه مردّد و رخشان/  در چه طنيني خواهد پيچيد/ با چه آذرخشي فرود مي آيد؟/ تا فرشتگان/ دوباره دسته ي بالي به دست مي گيرند/ روزي زيبا/ انباشته از/ شيونِ گاوي سرخ/ گاو زيبا!/  چه كم بودي در اين دنيا.

  به شعر ديگر- كه اجازه بدهيد به همين نام بخوانمش –از دو زاويه مي شود نگريست. حتما زواياي ديگري نيز دارد، اما در اين نوشته فقط به همين دو زاويه خواهيم پرداخت. اگر بر اين باور باشيم –احتمالا هستيم –كه نيما يوشيج علاوه بر صورتي نو در شعر فارسي، نگاهي نو را نيز به همراه آورده است؛ احتمالا به اين نتيجه مي رسيم كه شاعران پيشرو گذشته نيز، از محمد بن وصيف سكزي گرفته، كه اولين شعر فارسي را در برابر سردار ايراني يعقوب ليث صفاري به فارسي سرود؛ تا شاعران مشروطه ي درست پيش از نيما، همه و همه –جز شاعران بازگشت در همه ي ادوار شعر فارسي –با نگاهي تازه سراغ شعر آمده اند. از سبك خراساني و عراقي و هندي بگير تا شعر مشروطه كه ديگر واقعا با زندگي مردم عجين شده بوده است.

  در دوران معاصر پس از نيما نيز، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهري؛ نسبت به نيما شعر ديگر سروده اند. احمدرضا احمدي و يدالله رؤيايي نيز نسبت به شاملو و فروغ و سهراب، شعر ديگر سروده اند. شاعران ديگر نيز، بخصوص بيژن الهي، پرويز اسلامپور و بهرام اردبيلي كه در اين عرصه از ديگران نام آورترند؛ نسبت به احمدي و رؤيايي شعر ديگر سروده اند. با اين مقدمه از زاويه ي اول به شعر نگاه كرديم و اين گونه شعر - يعني شعر ديگر را –صاحب جايگاهي در شعر معاصر فارسي ديديم و بر اين باوريم كه آن قدر متفاوت بوده است كه هنوز مخاطب جدي دارد و هنوز تأثيرگزار است.

  اما اگر از زاويه ي دوم به اين گونه شعر نگاه كنيم، مي بينيم جز در بين شاعران جدي و مخاطبان خاص شعر، اثري از اين گونه شعر نيست و كسي شعري از آن ها نخوانده است و در بهترين وضعيت تنها نامي از آن ها شنيده است. نمي خواهيم اين اقبال عمومي تر را ملاك سنجش بگيريم، اما مي بينيم به راستي هيچ جريان جدي و قابل قبولي در شعر معاصر به اندازه ي شعر ديگر مهجور واقع نشده است. البته اين را هم نمي خواهيم ملاك سنجش بگيريم و مدعي شويم مخاطب شعر امروز هنوز به آن درجه از آگاهي نرسيده است.

  شاعران ديگر، چه اين سه نام برجسته ي آن، و چه نام هاي كم تر شنيده شده ي ديگر اين گونه ي شعري، اگرچه هرازگاهي كتاب چاپ كردند و در محافل و مطبوعات نيز حضور داشتند، اما مستمر نبودند و شايد به همين دليل و همچنين دليل خاص بودن شعرشان، نتوانستند و يا نخواستند جايي در حافظه ي مردم براي نام شان و شعرشان باز كنند، اما شاعرانه زيستند و در اين ميانه بهرام اردبيلي از همه شاعرانه تر زيست كه شاعرانه زيستن را به زيستن مثلا آرتور رمبو اطلاق مي كنم، نه ملك الشعراي دربار انگليس. اما اين شاعرانه زيستن و فارغ بودن از بسياري از قيد و بندها به آساني به دست نمي آيد و اصلا اكتسابي نيست.

  بهرام اردبيلي زيستن و شعر را از كتاب ها ياد نگرفت، ولي افسوس در دوران بشكوه شاعرانه زيستنش كه در جريان بودن مطلق گذشت، شعري براي ما نسرود و حتي ديگر كتابي هم نخواند. اما او زندگي كرد و بسيار نيز زندگي كرد. شاعري هميشه به شعرهاي شاعر نيست. به ژست شاعر نيست. به دربار شاعر نيست. شاعران محكم سراي بسياري در حافظه ي مردم جايي ندارند. شاعران قصيده سراي دربار بسياري از ادامه يافتن در ذهن مردم محرومند. شاعران شاعرانه ژست بسياري، جز در عكس هاي شان نشاني از شاعري ندارند.

  بهرام اردبيلي يكي از شاعران ارجمند شعر شهود معاصر است. شعر او عارفانه است. عرفان او در غارها و يارها و كتاب ها اتفّاق نيفتاده است. عرفان او در او اتفّاق افتاده است. در كوچه هاي تهران. در كَرَجي هاي هند. در ماسه ها و كَپَرهاي جزاير قناري. در زن. در زندگي. در عبور چرخش مداوم آتش از هجوم تنهايي.

سوار،/ با خنجري از ابريشم/ عاج، پيچيده بر ترمه ي برفي،/ شمشادي كه بلند نيست، مطوّل است.

  بهرام اردبيلي از معدود شاعران معاصر شعر شهود و زبان توأمان است. از نثر بشكوه صوفيانه و عرفان منثور در دوران معاصر خبري نيست، اما در شعر هنوز كساني قدر شهود كلمه در اتفّاق شگرف زبان را مي دانند و بي شك يكي از درخشان ترين اين چهره ها و نام ها بهرام اردبيلي است كه در كلمه زيست و در كلمه پرواز كرد.

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :