هزار نکته ی باریک / منصور خورشیدی

هزار نکته ی باریک
منصور خورشیدی
تو سرنوشت کدام
از کتاب جهانی
که شانه های تو
از افق خالی است
خیلی جوان بودیم که با هم آشنا شدیم ، زمینه ی آشنایی شعر بود . آن قدر جستجو کردیم ورق زدیم خواندیم تا مانیفست " شعر محض " را نوشتیم . چهار شماره در یک سال با نام " پرسه های زیبای شاعرانه "
این که چرا عرضه نکردیم بحث مفصلی دارد ! موجز تر آن که دوستان ما پیش ترمانیفست خود را عرضه کرده بودند ، ما قصد مقابله نداشتیم ، همان را پذیرفتیم و تا امروز خط برجسته ی ذهن و زبان ما است . "حجم گرایی " را می گویم .
از آن پس تا کنون پوبلیک تفکر ما شعر حجم شد ، و شعر حجم مدام تازه شدن بود . و ما در این تازگی خود را شریک کردیم . حادثه ای بزرگ در شعر امروز ما ، و تا هنوز هم .
هزار جریبی مثل دوستان دیگر ما که شاید دوست نداشته باشند نام نمی برم . هوشمند تر از این حرف ها بود برخورد حرفه ای با شعر دارد . تمام استعداد خود را به کار می گیرد تا ذهن خود را طبقه بندی نکند ، او ضد تفکر طبقه بندی شده است .
هر گز در یک نقطه متوقف نمی شود . او در تمام خط ها و نقطه ها توقف کوتاهی دارد ، وقتی به درک آن چه می خواهد برسد به سادگی عبور می کند . استقرار او تا زمانی است که به تفکری ، اندیشه ای از نوع هنر به ویژه شعر برسد . همین رسیدن ها است که او را به سمت تعالی سوق داده است .
شعر کلاسیک را خوب می شناسد ، از کودکی مشق گلستان می کرد . شاهنامه برایش می خواندند . حافظ را حفظ می کرد . حافظه ی قدرتمندش به او کمک می کرد تا همه چیز را به راحتی دریافت کند .
هزارجریبی عطش درک و دریافت های " آن " دارد . به همه ی پدیده های پیرامون خود صفت روحانی می دهد ، عزت نفسی که او را از میان زحمت و مشقت عبور می دهد . تا همه تن چشم در جستجوی آفرینش و خلق هنر بر آید . برش های ذهنی او را در نقد و نظر هایی که ازخود به جای گذاشت می توانیم مورد قضاوت قرار دهیم .
در نقد یکی از شعر های من با نام " کبوتران مرطوب " چاپ شده در " کادح " سال 72 بود که " رویایی " به حرف آمد :
" سازگاری هایی در سرشتن شعر " تامل هوشمندانه ی هزارجریبی بر آن قطعه از شعر شما بود . ایشان برای من تصویر کسی را دارد که از خود و در خود توقع اصالت دارد . برای خواننده البته جالب تر می شد که با تامل بیشتر نگاهی به نگاه منتقدان دیگر می کرد . یا در صدر مقاله اشاره ای به این مبادله می شد . چون هنر خواندن همان قدر در نوشته اثر دارد که هنر نوشتن . "
نگاه عمیق و دقیق هزار به " لبریخته ها " ی رویایی چاپ شده در " از حاشیه تا متن " جای بحث دیگری را باز می کند ! زیرا ایشان هم " هنر خواندن را می داند و هم هنر نوشتن را "
البته نقد و نظر های او در طول این همه سال کم نیستند . اجازه ندارم تا نام مستعار او را ، از گذشته تا امروزکه پای نقد ها و مقاله ها می گذارد بیان کنم . همان مقدار انگشت شمار که با نام خود در نقد کتاب " لبریخته ها" ی رویایی ، " نرگس فردا"ی علی پور ، از فکر های با تو " ی خورشیدی ، " ماه ، حلقه ی بی انگشت " میثم ریاحی ، پگاه احمدی ، م-موید ، رستم اله مرادی و در گذشته بیژن الهی ، فیروز ناجی، نجدی ، رادمنش و دیگران از خود به جای گذاشت . کافی است که سبک نگارش و شناخت او را از شعر بیشتر درک کنیم .
در محافل ادبی و دانشگاهی و حتی داوریِِِ شعر در جشنواره ها ، نقطه نظر های او زبانزد اهل هنر و شعر است . هزار، سینما را خوب می شناسد و در چند کار سینمایی مشاور ارزنده ای برای ارتقای فیلم و فیلمنامه نویسی بود .
حشر و نشر او با کارگردان های بزرگ و برجسته ی سینمای ایران ، صاعقه ای در کار فیلم سازی محسوب می شود . او در شناخت خط و نقاشی نیز توانمندی حیرت انگیز دارد .
جهان روحانی او در زمینه ی عرفان نظری بحث دیگری است که نشان می دهد . عرفان اسلامی را خوب می شناسد . و در این طلوع درخشان طالع بلندی دارد در زمینه ی درک فلسفه از نوع" اشراق سهروردی " و از نمونه های خوب فلسفه ی غرب " هوسرل " ، گره زدن دو تفکر از دو نقطه ی جهان که نتیجه چهل سال تلاش متفکرانه او است .
در این میان عروج " مقداد " موجب شد تا زمینه سیر و سلوک او به عرفان عملی کشانده شود . اگر چه زمینه ی چنین حرکتی را سال ها پیش در خود ذخیره کرده بود . منش هزار در جهان روحانی الگویی مناسب برای نسل جوان محسوب می شود .
اهل کتاب را دوست دارد . و با بزرگان دین که سلوک عارفانه دارند برخوردی از نوع نزدیک دارد . در تعامل با همه هست و با هیچ کس نیست ! هر گز خود را به کسی تحمیل نکرده است . ولی همگان را با هر تفکری تحمل کرده است .
و تا امروز لحظه ای را بی بهره از تبسم آفتاب نبوده است . همیشه تلاش می کند تا سهمی از بهار را نصیب خود کند . زمان سوخته در زندگی او راه ندارد . آسمان را باور دارد ، و به تقدیر تن می دهد و گاهی به آن پهلو می زند !
بی هراس از سیاهی راه ذوق شکفتن دارد و مدام روییدن را در خود بارور می کند . چون رشد ساقه های جوان را باور دارد. در ذکر مدام است و در گردش سریع خود و در سیر و سفر ها ، دایره های دگر می زند . و زمان رفته و نیامده را در ارتفاع نگاه خود تفسیر می کند .
عطش نسل جوان امروز را به روز در برابر هنر و زیباشناسی شعر قرار می دهد . تا به نگاه آن ها وسعت ببخشد . و مدام شکل درهم هوا را مرور می کند تا مست نگاه پرنده برای پرواز شود .
تو آن پرنده ای
رقم سومین
با تب شدید در استخوانت
که روی صخره ی ساکت
شتاب آب را
سجده می کنی
لینک کوتاه : |