نگاهی به شعر " با سرگیجه‌ای مرطوب" شهرام شاهرختاش
حسام اسماعیلی


نگاهی به شعر

با سرگیجه‌ای مرطوب

1
رسول زنجیری‌ی مردمانی بی‌قلب بودم و
قلب حاصلخیزم مندرس میشد :
در سقوط متعفن شهرهای بی‌بوسه .

2
تنها
     کافی بود
                بگویم :
                          ـ « آری ! »
من که میخواستم خطوط عقده‌هایم را
از تصویری طولانی پس بگیرم :
تنها
     کافی بود
                 بگویم :
                           ـ « آری ! »
تا در حریق بیدار شهر عروسکها
                       عابر خوشبختی باشم
که با عروس فصلهای قیمتی ازدواج میکند .

3
« ـ تاج خاری بر سرش بگذارید . » 1

4
تاجی از بیعتی نکرده
                            بر سر
با سرگیجه‌ای مرطوب میآیم :
تا عنفوان برجهای درهم ریخته .

قضاوت از کیست ؟
اینجا کسی هست که روزنامه‌ها را از تقویم جدا کند ؟

شهرام شاهرختاش


تاج خاری بر سر حقیقت!


نگاهی به شعر " با سرگیجه‌ای مرطوب" شهرام شاهرختاش؛

کتاب "شهرام شاهرختاش"، 1396، انتشارات بوتیمار


در این شعر با روایتی تراژیک همراه می شویم تا با شاعری که خود را پیامبری خسته و دربند می نامد آشنایی پیدا کنیم.در بند بودن پیامبری که شاعر از آن سخن بر زبان می راند در واقع ایده ها و آرمان های انسانی هستند که تحقق نیافته و از بین رفته اند. احساس سرشار و روان شاعر که توسط خود او با مضمون ((قلب حاصلخیز)) معرفی شده است در مغاکی از نیستی و تباهی فرو افتاده و اکنون او دربندی رها ناشدنی گرفتار شده است. شاعر در اینجا جهانی را ترسیم می کند که با کمک استعاره ها آنقدر پرداخته و تراشیده شده تا به صورت شهری که فروریخته و هیچ امیدی به آن نیست در آید. پیامبر (شاعر) به گفته ی خود می تواند تنها با گفتن یک ((آری))‌همه چیز را عوض کند وبه انسان( به خیال خود) خوشبختی مانند دیگران تبدیل شود. در واقع در این قسمت به این نکته اساسی اشاره می کند که خود را در غفلت غرق کردن و بی خیال بودن آسان است و راهی به سوی خوشبختی به شمار می رود اما او که پیامبر رسالتی بزرگتر است از این کار نهی می شود. لحن شعر که سعی در خلق فضایی باستانی و آیینی در دل فضایی مدرن آلود دارد، به خوبی و به جای درست از داستانی همانند داستان تاج خار مسیح استفاده می کند. وجه تسمیه شاعر و مسیح در آن جاست که به جز عده ای اندک گوش شنوایی پیدا نمی کند و هر آنچه از زبان حقیقت بازگو می کند برای شنوندگانش هیچ ارزشی ندارد. به علاوه ماهیت شاعر و پیامبر در این اثر از یکدیگر جدا نیست و این دو وجود واحدی را تشکیل می دهند. پیامبری که در این اثر به صورتی  تحقیر و رانده شده ترسیم می شود و از  جایگاهی که در آن ایستاده است ،با بهتی شگرف از خود می پرسد((قضاوت از کیست؟)) و به دنبال عدالت گمشده است که خود برای برقرار کردنش کوشش نموده .ارتباط پیامبری کهن و شاعری مدرن در عدالت گمشده ای نهفته که هردوی آن ها در پی آن هستند. و اما غفلت زدگانی که این همه را با گذاشتن تاج خاری بر سر او پاسخ می دهند. این فرمان به صورتی مهیب و راسخ در گوش های مخاطب طنین انداز می شود. گویی هیچ راه دیگری وجود ندارد و این واقعیتی مسلم است که باید اجرا شود. تاج خار جدا از ارتباطی که با داستان مسیح ایجاد می کند،‌به مثابه امری نمادین هویدا می شود و بیان این مفهوم که محیط سعی در تغییر ذهنیت شاعر و متفکر دارد، خودنمایی می کند.فشاری که محیط به ذهنیت شاعر پیامبرگون وارد می کند برج هایی را در درون او به لرزه در می آورد و می ریزد و این برج های فروریخته تازه شروع ماجرای رنج های بی پایان شاعر است.  مفهوم در این شعر کاملا خود را در فرم وشیوه جا داده است و به صورت چارچوب مورد نظر شاعر در آمده. در قسمت آخر از این شعر به بی زمانی این موضوع اشاره می شود و مفهومی که از رسالت شاعر می گیریم را از زمان و اتفاقات جدا می کند.این مسئله ای است که با گذشتن هزاران سال هم تغییری نیافته است و حقیقت با تاجی از خار بر سر روانه ی صلیب بی عدالتی ها شده است.شعر جدا از مفهومی که در خود نهفته دارد و با ظرافتی مناسب بیانش می کند به طرز باورنکردنی زیبا و خوش آهنگ است ومخاطب را در اندیشه غرق می سازد. امروزه با وجود جوی که در فضای هنری حاکم است، هر فردی با هر میزان دانشی که در چنته دارد قصد خودنمایی در جامعه ی هنری  را دارد و این موضوع به معضلی یزرگ تبدیل شده . شاعرانی همچون شهرام شاهرختاش کم هستند که با دیدی هنرمندانه دست به تحلیلی هنری و اجتماعی می زنند و شعر گفتن آنها تنها مرتب کردن کلمات زیبا در کنار هم نیست. امیدوارم بیشتر شاهد شاعرانی که به رسالت خویش ایمان دارند باشیم.
 

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :