نامه ای در پاسخ به سوال یکی از شاعران ؛ در مورد شعرهای یدالله رویایی / علی مسعود هزارجریبی


نامه ای در پاسخ به سوال  یکی از شاعران ؛   در مورد شعرهای یدالله رویایی / علی مسعود هزارجریبی

* این نامه ظاهرن در پاسخ به یکی از شاعرانی ست ( نام شاعر بنا به خواسته ی آقای هزارجریبی محفوظ است )  که در مورد حجم و شعر رویایی از آقای هزارجریبی پرسش هایی را مطرح کرده بودند . بخوانید :

عزیزم   ( ... )

سلام من به تو    که نظم دردناک حاصل اش پریشانی است و غربت     از درون شکستن      برخاستن     و به راه افتادن      عزیز   سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم     آیا و آیا    از اینکه از جهان خصوصی خودت به نوعی نقب به جهان شعر می زنی و به تعبیری جهان خود و جهان شعر را به چنان آمیختگی می رسانی که یگانه معنای مسلّط فضا می شود    مرا نسبت به خودت کنجکاوتر و با تامّل تر می کنی     و اینکه دغدقه های تو شعر هست و تو خود شعری       این پیوستگی برایم جالب است

تفحّصی که در مورد جهان شعر رویایی داری نیز در صورتی پر حاصل خواهد بود که شتاب زاید نداشته باشی      معرفت در بیرون به تدریج و سیستمیک حاصل می گردد و وقتی که درونی شد به جوهر ناگهان و فوران تجلی می یابد . رویایی در مجموعه هفتاد سنگ قبر اهل تماشای مرگ را به دیدار اهل مرگ می کشاند    و از منظر مرگ    مرگ را نظاره می کند و تماشا    رویایی در لبریخته ها ( مجموعه شعر ) از منظر هستی به مرگ می نگریست    و این دو دیدگاه در هفتاد سنگ قبر و لبریخته ها     تفاوت بارزی دارد که بحث هستی شناسی شعر رویایی را مطرح می کند

در هفتاد سنگ قبر      برای وصل به خود     فاصله از خود می گیریم      قیام آن همه معنا    آن همه پدیدار    از دل گور     قیامت فرم است     و فرم در این شعر ها هستی زاست  و هستی بخش

در هفتاد سنگ قبر   تزئین مرگ + تزئین صحنه + تزئین فکر = زبانی برای ابدیت

خود رویایی می گوید       متن من از نوشتن می آید و کلمه ها من از متن 

و این تن باید همه جان شود و دل و تا معنایش در معنای آن فرم چنان نشیند که متن تن گردد     ابدیت در هستی     معنا     فرم تا که شعر     شعرِ شعر شود

رویایی وقتی در هفتاد سنگ قبر می گوید

دیگر نمی میرم / مرده ها / زنده با مرگ خویشند   

در واقع پیوند روحانی انسان با کلمه صورت می گیرد که تعبیر ابدیت است     

اسبابی که شاعر در هفتاد سنگ قبر می چیند

تصرّف مرگ + اشیاء حالت واقعی ندارند + پدیده ها مرئی نیستند و به تخیل نیز نمی رسند + پیش داشت های ذهنی + هستی اشیاء نشان دهنده یک زندگی است که جریان داشته و جزء یادگارهاست + ارائه روایت شعر     شعر هستی + قدرت چیدن عناصر صحنه جهت ایجاد قدرت طراحی ذهنی + زبان پر از تعلیق + سرشار از تفکر درونی + تبدیل شدن شاعر به همه چیز ها + خود فرم زبان می یابد + گذشته هر پدیده و شئ و مفهوم را چگونه از جنس آینده می کند + ...

 

این همه محور از اسباب و تمهیدات شاعر برای آفرینش در ساحت هفتاد سنگ قبر

به نظر من و به اختصار    رویایی  

                                       توسعه یافته ترین رویکرد را در مجموعه بر جاده های تهی

                                       ساخت مند ترین  رویکرد را در مجموعه دلتنگی ها

                                       مدرن ترین رویکرد را در مجموعه لب ریخته ها

                                       متفکر ترین رویکرد را در مجموعه هفتاد سنگ قبر             دارد

البته این نکته را نیز برایت بگویم شعر رویایی از ابدیت سخن می گوید امّا خود شعر حدود پذیر است       با همه زیبایی و نیرو شاعر در ساحت شعرهایش گشت شاعرانه نه برای ساحت و پیرامون زیبایی    بلکه عمدتا این گشت ها     مکرر است     آن سوتر     هستی دیگری است که آغاز     می شود . خروج از فضای کنونی      ضرورت شعر رویایی است     آنچه که برای خواننده یی مثل تو در تعقیب شعر های رویایی لازم است اینستکه به افق های معنایی و افق های ساختی هم زمان بنگر     و پس از درک حرکت های ذهنی و شکل گیری هایی ذهنی و رفتار با کلمه و زبان و خلقِ خلق جدید و زیبایی شناسانه     به این نقطه که اوج درونی و معنایی شعر های رویایی است     نزدیک تر شوی    به دیالکتیک فرم     که عزیمت ها و سفر های درونی را در پی دارد 

در مورد شعر      به طور کل     سرنوشتی لایزال دارند    و در واقع هوای شعر این گونه است     که در شطحی از حضرت بایزید بسطامی آمده است

« مرغی گشتم     چشم او از یگانگی     پَرّ او از همیشگی     در هوای بی چگونگی     می پریدم »  

 بنابراین در این فضا چگونه می توان ملاک را از باب شدت و ضعف برشمرد      مقام شعر     مقام معرفت به زبان است     که به تعبیر هایدگر     خانه هستی است       و از زاویه دید داریوش آشوری اندیشمند معاصر    « همه چیز را به زبان می شناسیم    اما زبان را جز به زبان نمی توان شناخت     زبان را به تنها چیزی که در جهان همانند می توان کرد نور است      چرا که ما همه چیز را به نور می بینیم     اما نور را به جز به نور  نمی توان دید »

بطور کلی در این مقام     معناهای ما بعدی    یعنی همان لایه های تو در توی زبان     شعر را به وادی ناملموس و ماورایی     که نوعی زبان شهودی نیز تفسیر می شود     می رساند    تا در این پویایی و حرکت های درونی    معنای باطن هر چیز    پدیدار گردد و اگر همین تعقیب و نگرش را مدید کنیم     شعر نقطه مرکزی استحاله ها و بعد لبریزی در توان های ذاتی می شود که حاصل بی خودی ها و حیرانی هاست     در شطحیات عرفانی     این بی خودی و حیرانی دور می زند و دور می زند تا در زبان شهودی معناهای مابعدی خود را افاده کند     اگر چه شطحیات     شطح هست    و شعر نیست اما به باور من در بافتی تمایزی     شعر نیز هست به این مقام     به شطح     از شیخ ابولحسن خرقانی     نیک بنگر

« پرسیدند       غریب کیست       گفت    غریب نه آنستکه تنش در این جهان غریب است    بل    غریب آنستکه دلش در تن غریب بود و سرش در دل غریب »

این ارجاع درونی متن است

زبان جوهری است     که در حرکت های برونی و درونی اش     موجب غایتِ تکوینِ شعری        می شود     شعری با فضاهای جاذب و ژرف جدید     با ساختمان و معماری ذهنی و تصویری شگفت     با دیالکتیک فراوان معنا    دیالوگ     پیام        مضمون    اما در باطن و جوهره      و غیر مستقیم و پیوستگی [ بافتار ] و انسجام و استحکام [ ساختار ] برونی و به ویژه درونی [ هارمونی مدام و پنهان در یک قطعه ]  که در جمع منظور کمپوزیسیون نیز رسانده می شود

شعر جستجوی مدام است     شریعت است     که سرنوشتی جز حقیقت ندارد [ بیان حقیقت + ارائه حقیقت + وصف حقیقت + نقبی حقیقت ] و این سرنوشت خود سرنوشت هایی دارد به قول یداله رویایی در نامه یی

« بر لب های ما ابدیتی خفته است      بزرگتر از فضایی که در برابر نگاهمان خالی است »

یا به این شعر رویایی در مجموعه لبریخته ها نگاه کن

وقتی کنار قلب تو ایستادم

خطاب هایی از او با تو آشنایم کرد

کنار قلب تو ظرفیت خطاب گرفتم

به کوبه های بی شکل در

نگاه که کردم

پیمانه های نور صدایم کرد

او از هزار روزن بیرون آمد

خندیدم

و از هزار روزن در تو گریختم

 

 

وقتی میان قلب تو ایستادم

او در هزار شکل به در کوبید

و حسرتِ ندیدن او وایم کرد

 

مایلم که به عنوان کار کارگاهی این شعر را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهی و نظرت را برایم بنویسی

در بحث     شعرحجم     شعر فاصله های فضایی   شعر خلق پرسپکتیو ها    شعر خلق زبانی دیگر     فرمی دیگر     و ایجاد ساحت های شگفت     که در مجموع شعر دیگر      و شاعر دیگر     و حتا به عقیده من مخاطبی دیگر را مطرح می کند یعنی مثلثِ

                             مولف [ شاعر ]

                                                                    فضاهایی تهی که باید برای رابطه به موقعیت کشف برسند      

                                                                 

   متن[ شعر ]                             خواننده [ مخاطب ]

 

برقرار می گردد و بر اساس حرکت دیالکتیکی چه در وجه فرم و چه در وجه زیباشناسانه و چه در وجه معناشناسی تبیین می شود   

به نمونه هایی که من به دست آوردم تأمل کن

 

گر بریزی بحر را در کوزه ای [ مولانا ]

رویم همه چشم گشت و چشمم همه دست [ عین القضات ]

باد شب را / بلند می کند / از روی شانه دنیا [ پرویز اسلامپور ]

صد بیابان جنون آنطرف هوش خودم [ بیدل ]

آئینه تار و آئینه داران تمام لال [ میر صیدی تهرانی –سبک هندی ]

چندان تنگ خفته اید که نیمی از خواب را تو می بینی و نیمی را او [ بیژن الهی ]

من هر چه را به آفتاب داده ام / هر چه / مگر سایه خود [ آپولینر ]

چیزی نمانده که قامتم با این سپیدار یکسان شود [ بهرام اردبیلی ]

در دهان پرستو / طوفانی شکل می گیرد / و باغستانی ساخته می شود [ رُنه شار ]

تو نیستی و فراوانی [ علی مومنی ]     

یک دقیقه مانده به مهتاب [ بیژن الهی ]

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :