شعری از ناظم حکمت
ترجمه نیما پیلتن
شعری از ناظیم هیکمت
(ناظم حکمت) Nâzım Hikmet
برگردان از نیما پیلتن
بارانهای بهاری
از دلِ باران، سپیده میزند در برلین
از دلِ باران، پرندهها پشتِ پنجره میخوانند
از دلِ باران، مژدهها میرسد
قطارها میگذرند
هواپیماها پرواز میکنند
از دلِ باران، بیرون خواهم آمد
و در مسکو، تو را از نظر خواهم گذراند.
بارانهای بهاری بر جهان میبارند.
بارانهای بهاری بر جهان میبارند.
از دلِ باران، بیرون میآیم
و در مسکو، تو را از نظر میگذرانم
گیسوانات باران خورده، بارانیات خیس شده.
آفتاب برمیآید از دلِ باران
کوچهها، خانهها، درختها آبی
جدایی پشتِ سر، بسیار دور
جدایی را از میان بُرد بارانِ بهاری.
آدمی شادتر از من مگر در دنیا هست؟
آدمی شادتر از من مگر در دنیا هست؟
جدایی پشتِ سر، بسیار دور
جدایی را از میان بُرد بارانِ آوریل.
کوچهها، خانهها، درختها آبی،
و آینههایی به جا مانده از باران، بر جاده.
در آینههای زرین، شهرِ مسکو.
مسکو خانهام، مسکو اتاقام
مسکو نوزده سالهگیام، شصت سالهگیام
مسکو آموزگارم، رفیقام
مسکو، آنکه تو را هدیه داد.
بارانهای بهاری باز هم خواهند بارید
در دلِ باران، پرندهها خواهند خواند
جوانهها، کودک، خوبی و امید
قد خواهند کشید در بارانِ بهاری.
لینک کوتاه : |