شعری از میثم ریاحی

شعری از میثم ریاحی
( از مجموعه در دست انتشار وقتی صدا را مرتکب شدم / انتشارات نگاه )
تقدیم به :
پگاه احمدی
و غروب ، وقتی پرستو
آویزان
از سینه ی خودش ، مُبدل به اشک می شود و
در گل های اطلسی
می ریزد
این جا ، در شبی که روی برگ ها مُرده ست
چه کسی
به تربیت سنگ
معنای آب می دهد
و هنگامی که هوا از شکل افتاده و هم آغوش با قفل درهای بیمارستان است
کوهستان را
در دهانم وزیده است
باد ، با کدام جمله باران را به لبخند های آینه چسباند
و در کدام بن بست
فانوس به دست دخترکی افتاد
که گیسوانش را هر روز
در قهوه ای سرد ، روی مناره ها می گشاید و
فَلس می شکند
من / بی آنکه بدانم کدام شهر روی دَفی که گیلاس می کوبید تاول زد
بی آنکه بدانم چرا
در تشییع مادربزرگ ، دستبند های طلا به فقرا می بخشند
دلم می سوزد
برای پرستو و تفنگی که در خودش
کِز کرده است
دلم می سوزد برای جهانی که
خسته در اتاقم نشسته است
دلم می سوزد
زیرا پرنده که می افتد
آمیزشم با گیاه
بهم می ریزد
و یقینن
پرستو
نام مختصری ، برای آسمان نمی تواند باشد !
لینک کوتاه : |