شعری از شاپور جورکش
گرگ بند
برای: داریوش مهرجویی/سنتوری
گرگ دم. چارراه انقلاب
: _ ایست!
شغل!
نام!
اسم شب؟
: _ الو، الو!
: _اوووپس ماکسیمارو!
: _ بچّه اُب خفه!
دستها به سر!
کلاغ پر،
رو به کانتینر!
آه
عاشقان
گرگهای ترسخوردهی جوان
صف به صف،
ایستاده
نه،
خمی/خزیده، نه
مثل بقچهای نهادهاندشان
در کنار خط عابرین مرده
گرگ بند.
جثهها... تودهای سیاه، پخش
زیر نور آفِلِ سهرنگ:
سبز، زرد
سرخ
و صدا، صدایشان
پچپچی بُری/دریده، نه
زوزهایست در خفا
: _ عوووف!
: _ میشناسیش؟
هر چی کشیده بود با این کشیده پرید
دفعهی پیش که گرفتنش بهش گفته بودم:
«شافتولی! خر زدن مغزتو داغون میکنه!»
گوش نکرد، پژو حسرتیش یه ماه توقیف بود
و صدا...
: _ « بجنب مردنی!»
و صدا، صدا همان صداست که فروغ
گفته بود
ماندنیست.
لیلة الصیام!
با اذانِ صبح
لیلیانِ شبگریز
زنجموره میکنند:
: _ « به خودِ خدا
بار اولِ منه!»
هق و هق...
و خدا، خدا
همان صداست
که امید گفته بود ماندنیست.
قطرههای سبز زرد سرخ
چک و چک
نشت میکند
به روی دامن سیاهشان
عق و عق
در هجومِ تازیانه، تف،
گرگهای نارسِ جوان
لخته لخته سقط میشوند.
در طلوعِ گرگ و میش
در شبِ غراب
ردّخون
روی آسفالت
در عبورِ چکمهها
تککه تککه محو میشود
لیلة الغراب
لیلیانِ انتظار...
آه. آیدای پابهماه!
اینت رویشِ پرِ سیاوشان!
زادبامِ بامداد،
اینت مرغِ حق که بامداد گفته بود:
«نیست دادنی، گرفتنیست»
: _ ایست
شغل!
: _ نام...
لینک کوتاه : |