شعری از اکتای رفعت
ترجمه ی ابوالفضل پاشا
شعری از اوکتای ریفات
(اوکتای رفعت) Oktay Rıfat
برگردان از ابوالفضل پاشا
یادکرد
هر دقیقهی آن را - جداگانه - به یاد میآورم:
دورهیی را که در محلهی «اِرِنکوی» سپری میکردم.
و بهارِ استانبول
و محبوبِ من: «تورکان»
برای لحظهیی به رؤیای من راه پیدا میکنند
خانهیی داشتیم
که در اطرافِ آن گلهای پیچک روییده بود
و پنجرهی ما - که رو به بوستانها باز میشد -
به اندازهی آن گلها تازه و پرنشاط بود
و من - دیوانهوار - عاشقِ او بودم
سرِ هر دوی ما روی یک بالِش به آسایش میرسید
موهای هر دوی ما درهم گره میخورد
او دختری بود: زیبا و ظریف و جذاب
و هر لباسی که به تن میکرد برازندهاش بود
همین که دلهای ما شاد میشد کافی بود
در طولِ راه ترانهها سرمیدادیم
و شبانگاهان
که سوار بر کالسکه به خانه برمیگشتیم
همیشه در مقابلِ من مینشست و
دستهای او را به دست میگرفتم
درختها شکوفه کرده بودند
و محبوبِ من - تورکان -:
سالم و سرِ حال در کنارم بود
دلام: غرقه در عشق
و استانبول: غرقه در بهار...
لینک کوتاه : |