شعری از اسماعیل مهرانفر

مرگ را بسته بود به میلهها
و با استفاده از باران
نردههای آبی را
ردیف کرده بود
زشت بود
و با قراری در آینده
براتام میداد
بیهوده بود
مرگ را در باران
به خاک سپرده بود
و ترکیب آب و خاک
آب و خاک بود هنوز
آب را
نپذیرفته بود
بدن را
نپذیرفته بود
مرگ را بسته بود به گلوله
و دیگران
به گلوله ایمان میآوردند
بدن را سپرده بود به خاک
و دیگران
به دیگران ایمان میآوردند
آب را
زنده میکردند
و نفس های موافق
میوزید هنوز
تا همگان بدانند
هر که شلوارش خاکیست
یعنی که خاک
مشغول تعلیم اوست.
لینک کوتاه : |