شعرهایی از واهه آرمن
دو شعر از واهه آرمن
شاعر
زیر باران
دختری سپیدپوش
آینهای به شاعر داد
دلسوزانه لبخند زد
و دور شد در تاریکی
شاعر
در آستانۀ روسپیخانه
در دوئل
خود را کشت
رهگذران
پچپچ کردند
خودکشی کرد!
و شتابان دور شدند
سوءظن
زن از پشت پنجره
دور شدن مرد را میدید
همراه ابلیس
و مرد در راهِ رفتن
همخوابگی زن را تصوّر میکرد
با ابلیس
هر دو اشک میریختند
و هر دو
قهقهۀ ابلیس را میشنیدند
در کنار دیگری
لینک کوتاه : |