شعرهایی از هیلدا دولیتل
فارسیِ رُزا جمالی
شعری از هیلدا دولیتل
فارسیِ رُزا جمالی
ارواحِ دخترِ کوهها
بچرخ دریا!
بچرخ با کاج های سوزنی ات
و بیافشان بر ما
بپوشان ما را
به کاج های عظیم ات
برصخره هامان بپاش
و با سبزی ات ما را به گِرد خود بگیر
و با حوضی پر از کاج بپوشان ما را...
برخاستنِ ماه
آیا بر دریا می درخشی؟
یا نشانِ تیرت را بر ساحلی خواهی انداخت؟
آن چیست که به ضربتی چوگانی فرستاده میشود؟
آوازی در سرداریم،
لبِ رودخانه تیر و کمان هامان را قسمت خواهیم کرد.
نخ ها به آرامی سُست می شوند
و کلماتِ ما را خواهند خواند.
ای پرواز،
او را به تکانی به آواز بیاور
او بیهمتاست
او را با درختانِ کاج اندازه خواهیم گرفت.
گُل سرخِ دریا
ای ستمگر،
گلِ سرخ!
بی شکل در انبوهی از گُلبرگهات
ای گُلِ بی اندام
نحیف
تکیده در برگهات.
تو گرانبهاتری
از گُلی که خیس شده
تنها یک ساقه مانده
تو را در جریانِ باد گرفتم.
بی شکل شده در تکبرگی
تو بر شن ها فرو افتادی
در تردی شنها
جا به جاییِ بادها
می تواند آیا
این رایحهی تند
از آن گُل به جا مانده باشد
که در تکبرگی فشرده شده؟
لینک کوتاه : |