شعرهایی از علی باباچاهی


شعرهایی از علی باباچاهی


که بخواهم



که بخواهم رفتم سنگي زدم به شاخه‌هاي درختي که
 حق دفاع از خودشان دارند و صرف نظر مي‌کنند
                                          براي اين‌که
زير نظر گرفت مرا نه به قصد گرفتن انتقام
خيره به پيرهن قرمزم شده بود
                                         براي اين که
درک کردم اين قضيه را اما بعد از دو-سه ساعت:
در اوج عصبيت استحاله مي‌شود گاوي که
به بازي گرفته شده با ضربه‌ي کاردهاي در ميدان
- به درخت تبديل بشوم يا به؟
شدم وُ ميوه دادم و سايه‌گستري کردم
براي اين‌که
خيره بر اين متن م?لفي‌ست که مي‌گويد از اين پس
چطور تشخيص بدهم تفاوت گاو وُ درخت را؟

وَ
ميدان پُر است از پُر
سر مي‌رود از پُر? پُر
وَ
در حاشيه‌ي اين متن? سنگي دارد بر دوش
مردي که مي‌گويد خوردن دارد مغز اين گردوهايي
                           که حمل مي‌کنم امروز
و هميشه‌اي که غالباً امروز است!

کوتوله‌ها که رفتند روي صحنه
ما کف زديم!



در مه پيدا نيستند!



بي آن‌که به سفر بروم
از ده‌ها کشتي هم‌زمان پياده شده/ مي‌شوم
در بندرگاه‌هاي مختلف و
در غروب/ معمولا!

لوند نيست    قد بلند است و به دخترسالي مي‌زند اين سايه!
در مه پيدا نيست اگر چه صورت و چشم‌هايش؛
صورت وَ چشم‌هاشان همه!
حدس براي زدن (حدس زدن) رقم زده شده در ممکنات!
ممکن است مرا ببرند به خانه‌هاشان
در بندرگاه‌هاي مختلف و هم‌زمان

 نان و نمکي هم شايد!

هر بندري غروب بخصوصي دارد
که به دخترسالي مي‌زند و زن‌سالي
من مخصوصِ غروب‌هايِ بندرگاه‌هاي مختلف‌اندرمختلفي هستم
به سفر نرفته و نمي‌روم و
     اصلا و اصلا/ صفر!
گهواره‌ام اما از بيست پر است!
کشتي‌هاي کاغذي و قطارهاي کودکي دارد
اماکن سيار دارد
و جنگنده‌هاي فرضي هيجان‌آورتراند!
 
دلم به تو تو تو به شين وُ م وُ الف
بله! قدري خوش است!
به شمايي که مي‌شناسمتان خوب
خوبيد ان‌قدر که غروبيد آن‌قدر!

نصف کالبدم اين‌جا باشد و
ده‌جا باشد و هم    هم‌زمان!
رفت ولي هم‌زمان به پنج شش و ده جا رفت!
به غروب‌هاي نوبه‌نو که به ديدار تو مي‌آيند
          بگوئيد که __

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :