شعرهایی از ایرج زبردست


شعرهایی از ایرج زبردست

چند رباعی از

ایرج زبردست

 

*باران* تو شبیه مادر من هستی

 

۱

نوروز دگر نَه سبز و نَه گل پوش است
رویای زنی تکیده و خاموش است
پیراهن پاییز و تن فروردین
امسال بهار هم تبر بر دوش است  


۲

در حجم سیاه باورم می گردم
همراه منِ دربدرم می گردم
سرگشتگی ام چه بر سرم آورده ست
سر بر تن و دنبالِ سرم می گردم

 

۳

من بر لب خاک ،  آفرین ازلم
نقش شب و روز ، بر جبین ازلم
جز هیچ نبود *هیچکس* در عالم
من در شکم هیچ ، جنین ازلم

 

۴

شب ، خون سیاه باوری ویران ست
از وحشت سایه ها زمان پنهان ست
شهری ست که از مناره مسجد آن
هر روز سری بریده آویزان ست


۵

زن ، مست از آغوش جهان بر می خاست
شهری همه از خواب گران بر می خاست
می بُرد چنان نام خدا در مستی
کز میکده ها بانگ اذان بر می خاست


۶
شب
شب
شبِ سرخ

می جَود شب من را

من زنده به گورم شبِ جان کندن را

هر بار که فکر رویِ من تیغ کشید

در آینه دیده ام سری بی تن را


۷

یک عمر نفس نفس نیاسود تنم
در آتش هر ثانیه شد دود تنم
 
هر بار به شکلی آمدم دنیا را
تابوتِ کدام روح من بود تنم


۸

آن گونه دلم به زمستان داده ست
انگار مرا ابر سیاهی زاده ست
دریا که چنین به وسعتش می نازد
اشکی ست که از چشم ترم افتاده ست

۹

شب خیره به خویش ،  ماه را گم می کرد
هم منظره ، هم نگاه را گم می کرد
آنقدر گرفته راه را تاریکی
آنقدر که راه ، راه را گم می کرد

۱۰


بر پوست تاریک و کبودت ای راه
امضای طلسم بود و اوراد سیاه
افسوس و صد افسوس نفهمید کسی
آغاز تو چاه بود و پایان تو چاه


۱۱

ای مردم شهر
عطر هوش آوردم
کوه کلمات را به دوش آوردم

تا بار دگر پنجره ای باز شود
یک‌ تکّه از آسمان یوش آوردم


۱۲

یکباره تمام باورم را دیدم
در بارش غم ، چشم ترم را دیدم
در وسعتِ دست خویش هنگام قنوت
تصویر زلال مادرم را دیدم


۱۳
آرام و صبور ، پاک و روشن هستی
 
موسیقیِ سرشار شکفتن هستی

در چشم تو اشک ، بر سرت چادر ابر

*باران* تو شبیه مادر من هستی


۱۴

هربار چه حرف‌ها نثارم کردند
در بارش چشم‌ها به دارم کردند
من زیستم آن گونه که هر لحظه‌ عمر
بیداری و خواب سنگسارم کردند

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :