شعرهایی از احمدرضا احمدی


شعرهایی از احمدرضا احمدی

 


صبح


این صبح خجسته‌ی بهاری
را که بر دیوار سفید
افتاده است
با مدادپاک‌کن
محو می‌کنم
بر دیوار سفید
در جستجوی صبحی دل‌گیر
و غم‌زده هستم
صبح خجسته‌ی بهاری
صبح دل‌گیر و غم‌زده
دشمن چشم‌ها
و آینده‌ی مشوش
من هستند.

 


فقط


فقط می‌خواهم از یک درخت
یاد کنم
در یک سپیده متولد شد
و در یک شب در مهتاب
جان سپرد
فقط می‌خواهم از مادرم یاد کنم
که با پشت خمیده، دستان لرزان
برای ما
صبحانه، ناهار، شام را
هر روز با پول اندکش
تدارک می‌دید
فقط می‌خواهم از باران‌هایی یاد کنم
که به هنگام بارش
همه‌ی عقاید فرسوده و کهنه‌ی آدمی را
می‌شوید.

 


عفو


باید مرا عفو کنید
که فقط به دریا و عشق
اشاره می‌کنم
نمی‌دانم
شما می‌دانید
دریا با عشق تفاوتی ندارد
هر دو می‌خواهند
تصور من و شما را از جهان
تغییر دهند
و به‌جای آن
مشتی گل نرگس
انبوه پروانه‌های در حال پرواز را
بنشانند.

 


رؤیا


رؤیا در روزهای
آغاز جنگ متولد شد
در روزهای جنگ
حقیقت گم شده بود
در برگ‌های سبز درختان
ما زمین را در روزهای جنگ
می‌شکافتیم
در جستجوی حقیقت بودیم
و آن‌قدر بخشنده بودیم
که سکه‌های چندین ساله را
در کنار درختان دفن می‌کردیم
تا درختان عقیم میوه بدهند
درختان هنگامی میوه دادند
که ما خواب بودیم.

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :