روایتی نو از روند شکل گیری شعر
خوانشی از شعر اداری شمس آقاجانی
فرشته وزیری نسب


روایتی نو از روند شکل گیری شعر  
 خوانشی از شعر اداری شمس آقاجانی
 فرشته وزیری نسب

روایتی نو از روند شکل گیری شعر:

خوانشی از شعر اداری شمس آقاجانی

فرشته وزیری نسب

 

خود ارجاعی (self-referentiality) در متون ادبی به شکل های مختلفی اتفاق می افتد.میشائیل شفل در بررسی دیدگاه های ژرارد ژنه خود ارجاعی را به شکل دو پدیده تعریف می کند یکی انعکاس یا بازنمایی خود هنر(به جای بازنمایی واقعیت) در اثر هنری و دیگری اثر ادبی یا هنری ای که در مورد خود می اندیشد یا موضوع اش خود ادبیات یا هنر است؛ شعری که در مورد شعر نظر می دهد، تاتری که در مورد شکل گیری تاتر است و رمانی که روند تکامل یا ژانر خود را می شکافد یا حتا تظاهر به این می کند که با کنش مخاطب روند شکل گیری اش را تغییر می دهد. لیونل آبل برای اولین بار واژه "متا تاتر" که شاید بشود آن را "فرا نمایش" ترجمه کرد را در مورد تاتری به کار برد که موضوعش خودش است. بنا به این تعریف نمایش هایی چون "شش شخصیت در جستجوی نویسنده" نوشته لوییجی پیراندلو یا "روزنکرانتز و گیلدنستین مرده اند" اثر تام استوپارددر مقوله متا تاتر قرار می گیرند. فرا شعر (meta poetry)نیز در همین حوزه متون خود ارجاع شکل گرفته است و به شعری اطلاق می شود که یا موضوع اش خود شعر است یا به بازنمایی فضای شاعرانه می پردازد.در شعر های زیر از بیلی کالینز می توان نمونه هایی از خود ارجاعی و فرا شعر را دید:

 

آشنایی با شعر

تمام چیزی که می خواهند این است

که شعر را با طناب به صندلی ببندند

و با شکنجه از دهانش اعترافی بگیرند.

 

همین طور که می شود دید کالینز در این شعر به خود بسایی زبان و شعر اشاره می کند. شعر از نظر فرمی به شکلی استعاره ای گسترده از محکوم تحت شکنجه ای ظاهر می شود که دیگران (مخاطبان یا منتقدان) تلاش دارند معنایی به آن منتسب کنند. در شعر دیگرش، "دردسر با شعر"، کالینز روند آفرینش شعر را نقد می کند و تولید بیش از حد شعر را به به ماهی های زیبایی تشبیه می کند که فقط آکواریوم را شلوغ می کنند و زیبایی را بیشتر می پوشانند:

 

اشکال شعر اینست

که آدم را تشویق می کند باز شعر بنویسد

ماهی های آبنوس بیشتری

که فقط آکواریوم را شلوغ می کنند.

در هر دوی این شعر ها، شعر موضوع شعر می شود، اما به شکلی که خواننده نیز به آن آگاه است.

در شعر اداری که متن کامل آن در زیر این مطلب می آید، شمس آقا جانی فرا شعری نوشته است که به بررسی روند تولید (این کلمه را من به عمد به جای خلق به کار برده ام )شعر می پردازد. با این تفاوت که هیچ جا از شعر نامی برده نمی شود و خواننده خود باید با دید خود و با توجه به کلید های واژگانی داده شده، آن را رمز گشایی کند. عنوان شعر، "اداری"، در وهله اول انتظاراتی کاملا متفاوت را در ما ایجاد می کند، یعنی ما منتظریم که در شعر با چیزی مربوط به روابط اداری روبرو شویم. اما شعر از همان سطر نخست با وارد کردن جنبه ای احساسی به مقوله کار اداری ما را دچار تردید می کند. در واقع شعر با تلفیق دو فضای نامتجانس اداری و عاشقانه فضای جدیدی در خود ایجاد می کند که نا آشناست . آنچه مسلم است فضای اداری به شعر مربوط نمی شود حالا چه طور می توان در آن شعر پیدا کرد یا آن را به عشق پیوند زد، این شعر در قالب یک آشنا زدایی معنایی به آن اقدام می کند.

 شعر با خطاب شروع می شود اما این خطاب به کیست؟ کیست که نباید در "مسیر پر از قصه های پر زحمت" خشک شود، یا بهتر بگوییم چیست؟ شعر در بند "کجایی تو ....از کجای تنم می آیی؟" این پاسخ را می دهد که خطاب آن به بخشی از درون راوی است یا به حس و الهامی که درون او شکل می گیرد. اما در خط بعد ناگهان لحن شعر تغییر می کند انگار که در این میان دیالوگی صورت گرفته باشد ، از آن گفتگو های اداری، و کسی در شعر(راوی یا مخاطب او) در جواب آن و به اعتراض می گوید "نه تجربه کافی نیست ....تایید نمی کنم آنچه را که مکتوب نباشد" گوینده ی نا معلوم در این سطر بر به نوشتار در آوردن تجربه تاکید می کند و می گوید که تجربه یا حس تنها کافی نیست. یعنی زبان باید نقش ویژه خود را در این ساخت به عهده بگیرد. از اینجاست که زبان با کارکرد های چند گانه خود وارد بازی می شود. از سویی با طنزبوروکراسی موجود اداری را ، که حتا در رابطه شعر و شاعر هم حضور دارد، به مسخره می گیرد و از سوی دیگر با گفتن "من بچه زرنگ تاریخم" بر وجه تاریخی و قدمت شعر تاکید می کند و اینکه شعر گول نمی خورد. طنز اما اوج خود را در دو خط زیر می یابد: "بنویس، بنویس فدای تو ام/ من دستور اقدام می دهم " در این جای شعر چند حوزه در هم ادغام می شوند: حوزه اجتماعی کار، حوزه شخصی عشق و فدا شدن برای کسی، و حوزه روابط رییس و مرئوسی(یا ارباب و بنده ای). به خصوص که معلوم نیست دو طرف این دیالوگ چه کسانی هستند. گزینش کلمات به شیوه ای است که طنز نیز در این قسمت شکل بگیرد، چرا که برای اقدام به عملی ظاهرا اداری، مثلا صدور حکمی، یکی از دیگری تقاضای اعتراف به فدا شدن دارد. از این قسمت می توان استنباط کرد که شعر به شکل استعاره ای از رابطه عاشق و معشوق ارائه شده است. اما برای رمز گشایی شعر هنوز داده ها کافی نیست. به خصوص که معنا دچار پیچیدگی های خاصی است.

در بند دوم پیوند فضای اداری به فضای عاشقانه پر رنگ تر می شود:

 

 به تصویب چشم های تو رسیدنم اتفاقی بود

به دست های بی طرفت،

به رغم این همه روز های یک طرفه

 

در لایه های بیرونی شعر راوی(عاشق) مثل سندی به تصویب چشم ها و دست های بیطرف معشوق می رسد و هوشمندانه این تصور را ایجاد می کند که با معشوقی در حال گفتگوست.. اما شعر در چرخشی بلافاصله ما را به فضای دیگری می برد: به اخراج معشوق به "فضای دو بعدی." این فضای دو بعدی که می تواند کاغذ و نوشته یا نوشتارباشد شکل جدید و نمادینی به این معشوق می دهد و در واقع معنایی که به شکلی ایجاد شده بوده دچار سرگردانی می شود. این سرگردانی در بند بعد هم ادامه پیدا می کند. خواننده متوجه می شود که یکی از طرفین این دیالوگ معشوقی است که باید خود شعر باشد. چون مثل بند اول قرار نیست که همچنان بخشکد. شعر یا الهه الهام می آید شاعر صدایش را نمی شود و به او می گوید که صدایت را مکتوب کن که بتوانم به نوشتن اقدام کنم:

 

گفتی بارها آمده ای، صدای قشنگی داری

(و اینکه من نمی شنوم تقصیر تو نیست)

مکتوب بفرمایید صدا ها از گلوی تو می اید

بعد که صدایت بلند شد

دستور اقدام می دهیم

 

در واقع روند به وجود آمدن شعر اینجا مورد بررسی قرار می گیرد. الهه الهام گاهی می آید "صدای قشنگی" دارد اما همیشه نمی توان صدایی که از گلوی او  می آید به شعر بدل کرد. راوی/شاعر در اینجا موقعیتی دوگانه دارد. از یک سو نقش تعیین کنندگی دارد چون در مقامی است که می تواند دستور اقدام بدهد اما از سوی دیگر تحت اختیار طرف مقابل (شعر) است چون فقط وقتی صدایش را بلند کند او دستور اقدام می دهد. طنز همچنان در ادغام این فضا های نامتجانس به حضور خود ادامه می دهد. به خصوص که راوی از خود طوری حرف می زند که قدرت اقدام دارد، مثل رییس اداره ای یا قسمتی. اما او فقط فکر می کند که می تواند این صدای ناشنیدنی را با مکتوب کردنش شنیدنی کند. این شعر است که در این بازی قدرت می برد، بر شاعر غلبه می کند و صدایش را بلند می کند.(به دو مفهوم)

بند آخر نشانگر این بر عکس شدن روند بازی یا قدرت است است و راوی اعتراف می کند که سرانجام این شعر است که او را اقدام می کند: در موقعیتی طنز آمیز و با اطلاع خود شاعر، که شعرش تقاضایی کتبی برای حضور شعر است به شکل یک نوشتار:

 

در فضای دو بعدی

باز هم تویی که اقدامم کرده ای

و با اطلاع خودم،

اینهم تقاضای کتبی.

 

هنجار گریزی نحوی در "اقدامم می کنی" از سویی نشان دهنده قدرت زبان و شعر است و از سوی دیگر شخصیت بخشیدن به شعر و سوژه سخنگو(راوی/شاعر) را به ابژه تبدیل کردن، ابژه ای که شعر بر روی آن اقدام می کند. جالب است که شعر، که در کل خود کمتر علائم سجاوندی به کار برده است، در اینجا با یک نقطه به تکمیل بازی خود می رسد و احتمالا از سوی خود شعر.

در واقع آقا جانی در این شعر به نظریه پردازی در مورد شعر می پردازد بی آنکه در سطح بیرونی به شعر اشاره کند. فقط از واژه ها، که خود نیز خود ارجاع هستند و فقط در این متن مفهوم جدیدی را القا می کنند،می توان به این دیدگاه دست یافت. یعنی این خواننده است، و نه هر خواننده ای، که باید در روند خوانش به برداشتی از این شعر برسد. و از آنجا که شعر لایه های مختلفی دارد هر کس می تواند از ظن خود یار آن شود. شعر که شکل استعاره ای گسترده دارد. روند صدور حکمی در اداره را با روند تولید شعر، ازتاثیر الهام به شکل "فریادی که از درون می آید" تا تبدیل آن به نوشتار مکتوب، مقایسه می کند. اما معنا در تمام شعر معلق می ماند و مدام به تعویق انداخته می شود. فقط در بند آخر است که راوی/شاعر کلید هایی برای گشایش معنایی به ما می دهد. آنجا که شعر در فضایی دو بعدی و با اطلاع راوی/شاعر به شکل تقاضایی کتبی تولید می شود. هنجار گریزی واژگانی و معنایی در این شعر سبب شده است که برای باز کردن لایه های درونی آن، رسیدن از سطح به عمق شعر و درک اینکه این شعر در واقع فراشعری است که در باره روند تولید شعر نوشته شده است باید در خوانش آن دقت بیشتری کرد.

 

 

 

اداری

قرار نبود هی همچنان بخشکی

در این مسیر پر از قصه های پر زحمت

که تا آخر شان را بارها به چشم دیده ام

کجایی تو                از کجای تنم می آیی؟

نه تجربه کافی نیست

من بچه زرنگ تاریخم

تایید نمی کنم آنچه را که مکتوب نباشد

بنویس، بنویس فدای تو ام

من دستور اقدام می دهم.

 

به تصویب چشم های تو رسیدنم اتفاقی بود

به دست های بی طرفت،

به رغم این همه روز های یک طرفه

                   -اگر چه کتبی بود-

اخراجت می کنم به فضای دو بعدی

 

قرار نبود

بازی چند رنگ صورت و ابرو!

قرار نبود که هی همچنان بخشکی

گفتی بارها آمده ای، صدای قشنگی داری

(و اینکه من نمی شنوم تقصیر تو نیست)

مکتوب بفرمایید صدا ها از گلوی تو می اید

بعد که صدایت بلند شد

دستور اقدام می دهم

 

در این فضای دو بعدی

باز هم تویی که اقداممکرده ای

و با اطلاع خودم،

اینهم تقاضای کتبی.

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :