رهگذري كه پل براي ديدنش سي و سه چشم داشت
محمد مهدي مصلحي


رهگذري كه پل براي ديدنش سي و سه چشم داشت
محمد مهدي مصلحي

رهگذري كه پل براي ديدنش سي و سه چشم داشت

محمد مهدي مصلحي

 

        برگي از قسطنطنيه

                  باد را

                           به شاخه هايش آورد

 

بهرام اردبيلي در شعر پارسي چون پرندگان مهاجر زيست . چندي در درياي ادبيات غني پارسي با همه ي ابعاد شگرفش غوطه خورد و توشه بر گرفت و با همه ي عمر كوتاه ادبي اش تاثيري يكه و ويژه گذاشت و آشيانه يي والا از ذهن و زبان خاصش در شعر معاصر بجاي نهاد و پس از سالها مفارقت از شعر –سي و اندي سال –پرپر زنان از ميان ما رفت .زيرا عمرشاعرانه اش از 7 يا 8 سال بيشتر نبود .

بدون آنكه قصد مقايسه يي در ميان باشد و پس از يك قرن شايد بتوان او را سايه يي مثلي از آرتور رمبو فرانسوي دانست كه او هم عمر شاعرانه ي اندكي داشت و در عرض سه الي چهار سال پس از بلوغش كه از حومه ي پاريس به كافه يي در اين شهر رفت و آمد مي كرد بيشترين آثار شاعرانه اش را در پشت صفحات منو غذا و يا كاغذهاي پراكنده مي نوشت ، كه اگر صاحب كافه با ذوق و علاقمند ادبيات نبود چه بسا همه از بين مي رفت و البته چقدر زود –پس از 19 سالگي اش- سرنوشت زندگي اش هم شبيه يكي از آثارش يعني «زورق مست» شد كه پيش بيني زندگي خودش بود ، زورقي سالم پس از سالها رفت و آمد بر رودها و دريا ها و ديدار بنا در مختلف در نهايت بعلت ضرب ديدگي ها شكسته و پوسيده و دست آخر درب و داغان مي شود .

او هم پس از 19 سالگي تا 36 سالگي –كه تازه يك سال قبلش پايش را نيز بعلت نقرس يا مرضي ديگر از دست داده بود –به كارهاي گوناگوني حتي در كشور هاي آفريقايي پرداخت و البته در تمام اين سالها چيزي ننوشت ، مگر همين يك سال آخر كه اشراقها –شعر هاي منثورش –را خلق كرد . اما در همان سالهاي محدود شاعري اش بنياد گذار شعر مدرن فرانسه و از بهترين شاعران تاثير گذار شعر معاصر جهان شد و خيلي از مكاتب و ايسم هاي هنري از همراهي او با خويش مي بالند.

جالب است كه بهرام اردبيلي نيز از ابتداي جواني با گروهي محشور شد كه بتازگي موج نو شعر پارسي را به وجود آورده بودند . البته در همان سالها سينماي موج نو و رمان نو فرانسه نيز پا گرفته بود و آمدن فريدون رهنما از فرانسه نيز بي تاثير نبود زيرا رفاقت او با شاعران فرانسه و آشنايي اش با شعر معاصر جهان و حشر و نشر بهرام اردبيلي و گروهش با او كه بعدها به گروه «شعر ديگر» مشهور شد و دو جنگ شعر نيز به همين نام منتشر كردند ، بي تاثير نبود.

بهرام اردبيلي از همان نخستين شعرهايش در جزوه شعر هاي اسماعيل نوري علاء كه حامي موج نويي هايي چون احمد رضا احمدي و ديگران بود ، چهره يي متفاوت و مستقل در گروه موج نويي ها داشت .

ذكر اين نكته بي فايده نيست كه پس از نوآوري نيما در شعر نو كه با حفظ موسيقي افاعيل عروضي صورت گرفت و حركت احمد شاملو در زمينه شعر سپيد كه به هماهنگي هاي صوتي واج ها مي پرداخت و بيشتر يك نوع موسيقي دروني بود كه بر خلاف افاعيل عروضي كه شكل بيروني عرياني داشت ، موج نويي ها با استفاده از همه ي اين تجربه ها به هيچ وجه تاكيدي بر به كار گيري هيچ يك از اين دو وجه نداشتند و در واقع استفاده كلاسيك از موسيقي شعر را به طور كلي كنار گذاشتند و در وهله اول كسي كه با شعري اينگونه برخورد مي كرد متوجه مي شد كه اصل ساختاري شعر تا آن موقع را نيز آنها به هم ريختند كه البته از نظر گاهي جهاني به شعر اگر نگاه كنيم مي بينيم كه شاعراني مثلا در فرانسه كه مهد هنر بود و آشنايي موج نويي ها بي تاثير از ترجمه اشعار و نگره هاي آنها و فرهيختگاني چون فريدون رهنما نبود اين نظريه را به كار بسته بودند كه اگر بخواهيم به شعر ناب برسيم بايد خيلي از زوائدي كه بر دوش شعر سنگيني مي كند را بر داريم و اتفاقا پل والري شاعر فرانسوي مي گويد : براي شاعر ،شعر ناب مثل آب خالص در نظر پزشكان آزمايشگاهي است و …

بهرام مي گويد : من آنم كه پل به ديدن من سي و سه چشم دارد .

حالا با توجه به اين نظر گاه و اينكه موج نويي ها در ازاي از دست دادن موسيقي و حتي ساختمان شعر نيمايي و برخي ديگر از ابزار بياني كلاسيك چه چيزهايي را در زمينه مورد ادعا يعني رسيدن به شعر خالص به دست آوردند ، منتقدين آنها خواهند گفت .

البته بهرام اردبيلي به تدريج با موج نويي ها فاصله گرفت و به بيان و لحن و سبك ويژه خويش بخصوص در شعر ديگر 2 دست يافت يعني در دو شماره شعر ديگر كه به همت او به چاپ رسيد سبك و سياق خاصش بيشتر خود را نشان داد كه البته در همين زمان با دكتر يدالله رويايي و به همراه بيژن الهي و هوشنگ چالنگي و پرويز اسلامپور و …بيانيه شعر حجم را نيز امضاء كرده بود و نگرش اين گروه علي رغم مكتب نبودنش ، كه به استقلال اعضاء احترام مي گذاشت ، از نظر تكنيك و فرم تاثير بسزايي در آثارش گذاشته بود . اين تكامل شعري كه به نظرم حركتي كمال گرايانه در شعر اوست و در سلسله آثار پراكنده و مجموعه نشده اش ،از فرازي شاعرانه برخوردار است بخصوص در منظومه هفت پيكر كه ذكر شبانه هاي ليلي به باز خواني قيس است ،خود را نشان مي دهد :

بر آنم

كه به عقرب ماه

آهويي بگزم

تا راه آبي سپيده شدن

در قلب و رگ

بسته شود

در خم نارنجي

چند باري شنيده شد كه قرار است مجموعه آثارش به نام «الواح هخا» چاپ شود اما متاسفانه اين كار تا كنون انجام نشده است و بعد هم كه در حدود 5 الي 6 سال قبل از انقلاب به خارج از ايران رفت و چند باري بعد از انقلاب مدتي كوتاه مي آمد و باز اين پرنده مهاجر را سر باز ايستادن نبود و بي قراري اش حتي از شعر و فعاليتهاي ادبي اش قرار ربوده بود و هرگز پس از انتهاي دهه ي چهل شعر جديدي از او چاپ نشد و فقط دو سال قبل كه به ايران آمده بود مجله هنگام شيراز با او مصاحبه يي كرده بود كه حكايت از جدايي اش از گروهش داشت .

شعر او برش هاي احساسي قوي و دروني شده دارد كه حتي تكنيك و فرمش در تشكلي دروني محو مي شود . در نبود مجموعه ي اشعارش و تا چاپ همين آثار به جاي مانده از او سير نقد شعر معاصر چيزي كم دارد كه شناخت آسيب شناسي اش و نقد كامل آثار او تا آن موقع در اين قلم مي ماند .

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :