دمی کنار علفِ پهلو
سید حمید شریف نیا


دمی کنار علفِ پهلو
سید حمید شریف نیا

دمی کنار علفِ پهلو

سید حمید شریف نیا

 

 

خواندن بهرام اردبیلی کار ساده ای نیست. حتی با چشمی که به دیگران نگریسته ایم ، نمی توان او را دید. اما نمی توانم بپرسم چرا از بهرام اردبیلی باید نوشت؟؟ چرا نسل پر صدای من با نگاهی پر طمطراق به آنان می نگرد که برای رهایی از خود بیرون رفتند. آیا  آنان که نمی بینیمشان و آیا آنان که از دیدارها سر باز می زنند، یک روز نسل مرا به پرسشی بنیادین متهم نخواهند کرد که:" آن حقیقت یگانه ای که جستجو می کردیم، در وادی معرفت شناسی کدام حقیقت ماند؟"

 

فکر می کنم دیگر کافی است میان شعر حجم و  شعر "دیگر" ممیز نگذاریم!

 

خطی جدا به دور کسانی چون بهرام اردبیلی، بیژن الهی، فیروز ناجی، محمود شجاعی، هوشنگ آزادی ور و ... باید کشید و شاید بی انصافی باشد بهرام اردبیلی را فقط " از شاعران معروف موج نویی دهه چهل"1 و یا " آقای اردبیلی شما جزو شاعران موج نویی هستید..."2 و یا تقسیم بندی اسماعیل نوری علا به عنوان " شاعر موج نو مشکل گو که به شدت افراط کار است"3 محسوب کرد. البته شاید نیاز به دفاع نباشد واصلا جدایی این مرز ( موج نو، شعر حجم و شعر دیگر) برای هیچ کدامشان مهم نباشد که هست. ( در گفتگوی مستقیم نگارنده این متن با برخی از مطرح ترین شاعران این جریان آنها خود تاکید بسیار بر جدایی از شعر حجم داشتند...) حتی بهرام اردبیلی در پاسخ به سوال مطرح شده در "هنگام"  پیرامون شعر موج نو و احمد رضا احمدی می گوید:

 

"احمدی با ما بود، اما جزء گروه ما نبود. او شروع کرد به گفتن شعر های تازه در جُنگ طُرفه... در طُرفه که با او آشنا شدیم دیدیم که ما با او خیلی فرق داریم، کارهای احمدی  نوعی بچه گی در آن وجود داشت. به نظر ما بچه گانه و شوخی می آمد."4

 

 بیان این مطالب نه به معنی رد شخص و جریانی است و نه تایید. بلکه قبل از نوشتن نگاهم خواستم صادقانه مرزبندی و خط کشی ذهنی ام و جایگاه اردبیلی را نشان دهم.  سکوت آنان که بر این جریان واقف ترند، به شک   می اندازدم اما اردبیلی ها و شجاعی ها و الهی ها و ... چه خود بخواهند و چه نخواهند حضور و تاثیر گذاریشان بر انسان و شعر گذاشتند.

 

برای خواندن  بهرام اردبیلی ، -  و نه بهتر است بگویم برای نوشتن بر شعر های بهرام اردبیلی-  آنچه از بهرام داشتم و خوانده بودم را به سه قسم مجزا کردم( البته 2 قسمت دیگر از بهرام اردبیلی را در اینجا نخواهم آورد) :

 

بخش اول:

بهرام اردبیلیِ جزوه شعر؛  1345

 

بی شک اردبیلی با هیجان های متبلور، زبانی اصیل و پرقوه را در غالب حرکتی از پستی و بلندی های غیر معمول به کار می گیرد. نگاه دقیق به چند شعر چاپ شده در جزوه شعر از اردبیلی، خطوط ممیزی اش را با دیگران برجسته می کند. هم فرم و هم اصالت جهان بینی به شعر در حال نمود است. زبانی متعادل و صاف و بی تکلف با حضور تِمی ملایم در شعر موج نو جای خود را به دریدگی و بی پرده کردن زبان می دهد. آنجا که خشونتِ رفتار با واژه ها، توسط ذهنی یک پارچه  به لحنی آرام تبدیل می شود. اما اپیزود هایی پر پتانسیل شکسته شکسته به گونه ای که زبان و ساختارهای صلابت دهنده آنرا تهدید می کند نیز دیده می شود.اگرچه در جزوه شعر، کم به چشم نمی خورد و شاعران آنرا به طور عمده در معرض خطر قرار می دهد. اردبیلی  در جزوه شعر مبرا از آنان نیست. شاید این گونه است که با نوعی بی رحمی او را متهم به شاعر بریده گو و شاعر پاره پاره ها معرفی می کنند. با نگاهی دقیق به شعر های اردبیلی در جزوه شعر، این حرکت موج وار کاملا دیده می شود و به نوعی خود آگاهی نامنطقی خود را می زند. منظورم از خود آگاهی نا منطقی، آگاهانه بودن و تعقل تعمدی شاعر در به اجرا گذاردن واژه ها و سطر هاست. تصاویر ناگهان بریده می شوند و جای خود را به فضایی مجزا می دهند و دوباره قطع می شوند که همراه با اضطراب و خطر است.

 

 

آه

این آفتاب

چه بی رحمانه خط می اندازد

الماس آسمانی تنم را

آنزمان که من

  با ناخن دست و پایم

بر جدار رنگ رنگ انسان

شعر می نویسم

و تو به کفشدوزکی می مانی

در باران 1941

 

2_

آهو را مبخش

 

3_

در موسمی که

...

شاید باران 1941 به بمب باران  نازی ها در طی جنگ جهانی دوم و در سال 1941 اشاره دارد و اینکه تانک های جنگ شکلی شبیه کفشدوزک داشتند. با یک تعلیق شاعر فضای خشونت بار جنگ را به فضایی بارانی تبدیل می کند.

 

و تو به کفشدوزکی می مانی

در ]بمب [باران 1941

 

در حقیقت خشونت از واژه ها و تاریخ نگاری آنها منبعث می شود. شاید اینگونه نگریستن نوری علا را  بر این بر   می انگیزد که اردبیلی را شاعری مشکل گو و افراطی خطاب کند).

 

و یا در شعر " علفهای اعتماد " :

 

1-        شبهای خطابه

           به انتظار

                نوازش مهتاب

                    نشسته ام

                      در حرمسرای تهمت

                                            باران

 

2- مرتاض من !

 هنگام آنست

 که در وزش آفتاب

کودکان را

بخوابانی برای اطاعت احکام.

 

در نهایت بهرام اردبیلی جزوء شعر در" بهم پیوستن تا رهایی برای آن که آواز بخوانی " متجلی می شود. حرکت در اوج ، پر رنگ تر، یک دست تر  و پیوسته تر می شود. شعر با اسطوره "برهما" آغاز می شود. (برهما یا همان ایزد آفرینش در آیین هندو). ولی با تعادل "دیگر" گونگی اردبیلی ادامه می یابد. اردبیلی در این شعر بلند، " دیگر" است. از تصویر های ناگهانی و گسست های بدون صلابت و جا افتادگی دست می کشد. زندگی را در تصاویری از جنس آنچه " آنِ دیگر" می نامم، تجلی می یابد. این " آنِ دیگر"  که با نگاهی دقیق سایه بر هستی اشرافی شاعر دارد، جان می گیرد. آنچنان عاطفه مند و درد شناس، با زبان برخورد می کند و به غربت اشیاء جان می دهد که پارادوکسی بی واسطه در ذهن می تند. پارادوکسی که در مفاهیم مستتر شده است و با هستی کلام در هم تنیده شده است.

 

 اردبیلی در این شعر بلند بیان جدیدی از نحوه برخورد با ابژه را نشان می دهد. به اعتقادم ذهن و زبان شاعر در یکدستی و صلابت، به گسست ها ی روز مره زندگی دست می برد. اردبیلیِ شاعر رابطه میان آدمی و زبان مهار نشدنی را به یکدیگر پیوند می دهد تا دیگر زبان تنها وسیله ای برای بیان عواطف و آلام درونی نباشد. در هم آمیختن فاصله ها  از نقاط برجسته این کار است:

 

(به خاطر داشته باشیم که آنچه از شعر حجم توسط برخی منتقدین!! کج فهم بیان شده است تنها اظهار نظر نادرست است. نمی دانم این کج فهمی تعمدی بوده و یا آنان نیز دچار سوء تفاهم شناختی شده اند. آنچه اینان از حجم بیان می دارند شکل هندسی و حجم گونه ای است که دارای ابعاد هندسی و طول و عرض است. شاید واژه حجم یا space اینان را به این بیراهه کشانده است. ما با اسپاسمان روبروییم و نه اسپیس. آنچه در این میان تفاوت ایجاد می کند فضای اشغال شده ناشی از حجم یک شی  نیست،  بلکه فاصله بین دو چیز است. فاصله ای که تعویق افتادن را به همراه دارد. مثلاً در شعر اردبیلی لیلی تنها نقش معشوقه قیس عامری را بازی   نمی کند و نمک در شقیقه سرخ لیلی پرویز اسلامپور یک ماده خوراکی شور جلوه نمی کند. در مقاله ای به نقل قول از دوست شاعر علی مومنی اعتقاد به این نظر را داشتم که :

 

"وقتی سیب سقوط کرد، نیوتن جاذبه را کشف کرد و شاعر،  فاصله را".

 

 این فاصله گاهی در به تعویق انداختن مفاهیم ذهنی مخاطب و گاهی در به تعویق انداختن وجه های دیداری از آنچه روزمرگی درک شده می نامم اتفاق می افتد. ترجیح می دهم بحث پیرامون این کج فهمی ها را به زمانی و شرایطی دیگر موکول کنم.)

 

من و سرگردان استوایی

که از کوره آسمان

برف می خواهد

تا سپید را بر رنگها بیفزاید

...  

 

مرا بخوابان

در گاهواره قایقت

که دیگر

در قلب سنگینم

حسرت مرگ قو را

به تیشه ها بسپارم

 

 

رویکرد بهرام در حال دگردیسی است. رویکردی (به قول نیچه) که همراه با اراده "رسیدن به حقیقت" جهان را برای شاعر می سازد. از این گونه است که بهرام و دیگرانی چون او را در زمره موج نو و یا شعر حجم قرار نمی دهم و ترجیحاً شعر "دیگر"ی می نامم. برخوردهای متفاوت و تعبیرهای گسترده ای از این شعر بلند می توان داشت، اما در نهایت، هیچ کدام از آنها مستقل نخواهند بود و هیچ کدام اعتبار خود را حفظ نخواهد کرد. چرا که "حقیقت" در این شعر بلند نه آنچه پیش از این بوده ، خواهد بود. آشنا زدایی و مجازهای که در این شعر بسیار کوبنده و زیبا دائماً تکرار می شود، نوعی همدلی با مخاطب دارد.

به گفته آیزر "اهمیت اثر در معنایی که در درون متن محبوس و لاک و مهر شده است، نهفته نیست بلکه در این واقعیت نهفته است که معنا چیزی را بیرون می کشد که در درون ما پنهان شده است"5  همان گونه که در مانیفست بیان می شود شعر حجم مربوط به دوران خاصی نیست و به شاخه و حیطه ای خاص محدود نمی شود.

در تذکره الاولیا به نقل از سلطان العارفین آمده است: " به صحرا شدم  عشق باریده بود، چنان که پای در برف فرو میرفت... ". گفته آیزر را با این نقل از عطار کنار هم می نهم و پارادایم " حقیقت " در شعر حجم را (و با وسواس شعرِ دیگر) به  مفاهیم مانیفست ارجاع می دهم.

 

بخش دوم :

 بهرام اردبیلیِ شعرِ دیگر(cognitive space                                                       

با شماره 174-31ر2ر49 کتابخانه ملی چاپ شد      پنج تومن  

 

در هفت پیکر بهرام اردبیلی، اتمسفر به غایت می رسد. اردبیلی کاملاً از خود بدر آمده است. تن به واژه نمی دهد و پوسته از تمامی الفاظ بر می گیرد" آنِ دیگر"، ذات پاک و گوهر هر بینایی را به میان می کشد. قواعد و مراتب بالاتر از آنچه می پنداریم متحول شده اند و  اندام واره ای از وجوه جهان را به تعبیر می گذارد که شاعر با فضای شناختی (cognitive space)و نظامهای ادراکی معرفی می شود. هفت پیکر نشانی از بر هم کنش شناخت و هستی شناسی دارد. این بر هم کنش موجب تولید آواها، تعبیر ها، پرسش ها و جواب هایی است که بر اساس نظام مبتنی بر شناخت، ایجاد می شود. اردبیلی هفت پیکر دوران جزوه شعر و قبل تر را گذرانده است و به فصلی دیگر رسیده که باید بال باز کند و از کنار گور سپیده را بخواند. این هفت شعر بسیار مهم که تنها از فضای شناختی     می تواند نشات بگیرد، در هیچ کجای هفت پیکر مخاطب را رها نمی کند و دائماً با "فضا های گردابی" و طرح مسائل بنیادی که ریشه در اشراق ایرانی دارد، به باز خوانی انسانِ  محو می پردازد. برای بیان حقیقتِ آنِ دیگر نیاز به عبور از میان هاله های گذشته دارد تا شواهدی که به امروز تعادل حفظ کرده اند را به لرزه در آورد و ذهن را با ساختهای قبلی بهم می ریزد:

 

"سپیده از دم گور برخاسته

شبنم رنگی

بر پاره های مستولی افشان" .

 

و یا

 

" حرامی باز آمدن

 ای مرگ آخرینم

عبور کن از شام غریبان دامنم

ای آذرخش نباتی

خمیده بشکن

در خم نارنجی".

 

اردبیلی هفت پیکر تبلور نمود های گوناگون با وسعتی پر دامنه از درون آدمی است. جوهری از رابطه های متعالی که

 

 

 پیوند دهنده ی لطافت ها :

 

 

"بانوی ارجمند !

سینه ریزت را

به من ببخشا

تا رها کنمش

در  تک دریا "

 

 

رقّت ها :

 

"شب تلخی است

ماه تلخ

کمان پذیرفتنی !

سلام به انحنای کشیده ات "

 

و همدلی و همدردی ها :

 

" پلک بر هم بگذار

در این دقیقه آخر

که ماه  

 در کمین عقرب می خرامد

نگاهم کن و

نفسم را بیامرز"است.

 

 عاشقانه در هفت پیکر جامه ای روحانی بر تن دارد و در گرایشات، تنها از ذهن غنایی و عاطفه برانگیخته می شود.

 

پوسته احساسی و اشراقی اردبیلی دهان می گشاید  و در آن مکاشفه غرق می شود :

 

عشق

در قبیله من

خنکای برف است و

 شعور ضمنی آب

هفت دروازه آسمان

از آن هفت پیکر ناظم

 

من اگر کفنی داشتم

نگاه لیلا می کردم و

              می مردم.

 

بخش سوم: بهرام اردبیلیِ "مجله تماشا"

(سال 5ام، شماره 25، 12فروردین 1354)

 

 در این بخش ،7 شعر از بهرام اردبیلی چاپ شده است.

1-     برا نداختن درخت در جنگل طلا جو (تابستان 1353)

2-     دو شعر از "نمایش آسان"( گوا1349)

3-     چهار شعر با سه نقطه( مشهد زمستان 1351)

در ابتدای این صفحه شعر که با نام تجربه شعر آمده است ، فیروز ناجی توضیح می دهد :

آنچه می آید از "آرام" ترینِ کارهای شاعر است. از میان چند دفتر و چندین دوره چاپ ناشده،  از جمله چند منظومه بسیار بلند. اصلی ترین کارهای آقای اردبیلی، به عقیده ما، هزل های اوست و " نوشتار خود انگیز"ش، نوعی بداهه سرایی- تا حدی و تا نحوی- مهار شده. از زمینه ی آخر نمونه خواهیم داشت در آینده ای نزدیک. زمینه اول، اما، بماند(درست که دیگر فرق شعر را با خط کش از وسط وا نمی کنیم، اما هنوز به "بریانتین" سخت وفادار مانده ایم. مسائل، هنوز و لااقل در شعر، وقتی به زعم ما "عمیق" اند که جدی مآب و فوکول زده در یافت شوند). بماند برای روزهای فرزانه تری.                                                                                         

 

پانوشت :

1-     تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد 3ص735

2-     هنگام ، شماره 100،15 اردیبهشت 1384

3-     صور و اسباب در شعر امروز ایران ، ص320

4-     هنگام ، شماره 100،15 اردیبهشت 1384

5-     در آمدی تاریخی بر نظریه ادبی از افلاطون تا بارت،1385، ص333

 

 

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :