به بهرام اردبیلی با تمام دریا های غریب ناشناخته اش
شعرهایی از سید حمید شریف نیا
به بهرام اردبیلی با تمام دریا های غریب ناشناخته اش
1-
به گردن انجیر و ابر
دست می کشم
و شیهه ی سر نیزه ها را
به تابوتی از مفرغ و جلبک
دهلیز به دهلیز
می رانم
تا تابستان
این حرارت چسبنده
سینه عریان کند .
2-
تنها باز مانده ابر
تابوت آسمان را
در حاشیه ابر
به بازی گرفت و
رفت
و صنوبر وحشی
با انگشت اشاره اش
چشم رنگین کان را
در صبحی سرد
از کاسه در آورد و
به بادیه انداخت .
3-
با قلب طلایی
و یال بارانی ش
در پیچ جاده
صبحی دیگر آفرید.
سید حمید شریف نیا
1387/07/20
لینک کوتاه : |