اولاف کلیمنتس
ترجمه ی نادیا ویشنیوسکا / ویرایش آزیتا قهرمان


اولاف کلیمنتس   
ترجمه ی نادیا ویشنیوسکا / ویرایش آزیتا قهرمان

اولاف کلیمنتس  
 ترجمه ی نادیا ویشنیوسکا / ویرایش آزیتا قهرمان

اولاف کلیمنتس  نقاش شاعر و منتقد هنری اوکراینی متولد ۱۹۶۷ است و در شهر کیف زندگی میکند ،

 


 در گوشم درختی می روید

                    * * *
گوش من گلدان توست.
در چنین سطل سرامیکی.
در گوشم درختی
زنی می‌روید
روی شاخه‏ های این زن
پرنده  های رنگارنگ
روی شاخه‏ های این زن
کودکان کوچک
پرنده ها ی بازیگوش 'فضانوردان و خلبانان فرود می آیند
برگ‏ های سبز لرزان در ارتعاش باد  
رشد می کنند .


* * *


زنی روی شانه ام دراز کشیده است،
خوب، بگزاربیارامد
موهایش
مانند ریشه ها جوانه زده است
ریشه دوانده
با مغزم درهم پیچیده است.
سخت میشود دانست
 مغزم کجا و موهای او کجاست
برنخیز !
بر شانه من بیارام
رشد کن.
 


* * *


زن  واژگون در گوشم می روید
موهای او ریشه ها یند
پاشنه‏ های پای برنزی اش
 پرندگان و فضانوردان را جذب می کنند
و آنها روی پاشنه‏ های برنزی پای او فرود می آیند
بیرون می‌پرند
از سفینه‌‏های فضایی خارج می شوند
ایستاده به دورو بر نگاه می کنند
آن سو
آن دورها
بعد سیگار می کشند
فکورانه دود را  بیرون می دهند



* * *


وقتی زنم قلمه ی کوچکی بود
 او را  در گوشم  گذاشتم ، کاشتمش
 از کلیسا او را آوردم ، مثل یک بید سرخ کوچک.
او  جوانه هایی‏ هایی سبزداشت
ریشه داده‏ بود .
 پاهایش  را تکیه داده به آسمان آبی  
و آسمان را بالا  نگاه داشته است .
بگزار آن را نگه دارد .



* * *


از بیدها سبد می بافم.
در بازار می فروشم.
اجباری نیست تا دورها بروم
همه چیز را  همراهم دارم –
در گوشم تو رشد می کنی.
اگر  از من  دیگران بپرسند
این چه  نوع درخت  بیدی  است که در گوش تو روییده ،
باید به آنها بگویم  که او یک  زن است ،
همسرم.

* * *


حفره های  عمیق
در تنه ی تو –
خانه‏ ای  برای کودکان ما،
سنجاب‏ های چابک قرمز
با دم های نرم و پرپشت‏ و درازشان.
یک سبد گردو برمی دارم
چند بار  گردویی را بر گردوی دیگر میکوبم
تُک تُک تُک تُک
تا سنجاب ها بیایند، گردوها  را بردارند،
بنشینند روی شاخه
بنشینند و با خنده  های  شاد گردوها را بخورند .
اگر چیزی  باقی ماند آنرا در حفر ه های تو پنهان کنند،
وقتی که تو جای دیگری می ‏روی
صدایی خوش‏آهنگ داری
مانند یک جغجغه.



* * *


 شباهنگام ، کسی خودرا از پاهای تو آویزان کرد
شاید  کسی که  هرگز معشوقی نداشته ،
شاید کسی  که  در جنگل گم شده است
و از جستجوی خانه ای  نومید است

 شاید این فقط یک عنکبوت کوچک است –
باد با تار های نازکش اورا  به اینجاآورد .
و او در تور  شبنم صبحکاه معلق
 در باد  می لرزد .

 

   لینک کوتاه :
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :