شعری از گیورگوس سِفِریس
ترجمه ی رضا ارجمند
تاریخ ارسال : 4 دی 00
بخش : ادبیات جهان
گیورگوس سِفِریس (به یونانی: Γιώργος Σεφέρης) (زاده ۱۳ مارس ۱۹۰۰ – درگذشته ۲۰ سپتامبر ۱۹۷۱) یکی از مهمترین پایهگذاران شعر معاصر یونان بود که از سال ۱۹۳۵ بهاین سو نفوذی بیپایان بر شاعران جوان کشور خود داشتهاست. اهمیت و اعتبار جهانی شعر او به حدی بود که در سال ۱۹۶۳ به دریافت جایزهٔ نوبل در ادبیات نایل شد.
دنیاهای گمشده
چگونه می شود
هزاران پاره ی یک انسان را
دوباره گرد آورد؟
باز سکان را چه میشود؟
که قایق آن نقش حلقه ها را بر دریا کشیده است
و حتی یک مرغ دریایی در چشم انداز نمانده است .
دنیا غوطه ور می شود:
اما دمی درنگ می کند،
تو را در آفتاب رها کند.
تو می نویسی
تا جوهر به ته رسد
و دریا دگر بارخیز گیرد.
باری اکنون
خیال, انسانی را که امید شکفتن داشت
تا به سان یک شاخه به بار نشیند،
و چون نی لبکی در هنگامه ی یخبندان آوا سر دهد-
در کندویی سراسر همهمه رها کرده.
مگر باز ان لمحه ی اهنگین از راه رسد و آزار مالوف از سر گیرد.
ساحل رازآلود (از Epifania)
سپید چون یک کبوتر, ساحل دریا آرمیده بود
همه جا آفتابی بود و همه چیز زیبا
تشنگی چون مشعلی می سوزاند
و آب دریا چه شور.
نشستیم در آن ساحل زیر آفتاب و باد
و روی شن ها نام او را نوشتیم
باری رودی از دریا برآمد
و نام اورا برد.
پس آنگاه به زندگی برخاستیم در آتش عشق
و چه زود دریافتیم که در اشتباهیم
آه، ای رویای خورشید، باد، دریا -تو رفته یی !
و رفتنت روح ما را گداخته !
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه