شعرهایی از ایرج کیا
تاریخ ارسال : 1 مرداد 00
بخش : شعر امروز ایران
"آبی خون"
دل آشوبهای حال
زخم های ناسورِ عتیق
قطرههای مُذاب سرد
که تسلای دلِ هیچ
هلال شکستهای...
من
که آبی خونم را
به شبهای چشمان
گوزنی کور پاشیدم
یعقوب نیستم
تا پارهیی پیراهن
مرحم
یوسفی که نیست
باشد،
و نه ایوب
که بر یخدانههای تاولِ چرکین
بشارتِ صبری
بی پایان
منم !
قوز کرده بر گوری بیکران
که مرگاش نیست...
۲
برای پسرم نیما
طعمِ خیسِ سبزچشمانت.
هنوز، لای درِ حیاط مانده؛
که رفتن را،
به اندوههای ریخته
در زیرسیگاری پُر
میرساند؛
بی عطرِ شاد دستهایت.
خانه، بویِ ترکش بغضهای مرا دارد،
بوی پیادهروهایِ هق هق
بوی راههایِ بی راه...
بوی خسوف پنجرهها.
بی تو
"نجیبِ کوچک من"
هر لحظه،
زیرسیگاری را
از خاکستر انگشتانم
پُر میکنم.
۳
خودم را میفرستم
جای من برود در خیابان
دور بزند
از دور میبینم از خودم لاغرتر شدهام ...
از روبهروی خودم کنار میروم
تا باد بیاید
برمیگردم به دهان تو
تا نفس بکشم
یکی داد میزند: آهای... نفسکش!
کش شلوار زندگیام دررفته
از در رفتهام و قدم به دیوار هم نمیرسد
باز میرسم به خودم
به خاموشی سیگار
سیگار روشن و خاموشی آنکس که رفته از من
۴
این بهار را هم
نمردم و دیدم:
بهاری با سبز کمرنگ
با چشمان دخترکی نایاب
که به افراط
به موهایم نقره میپاشید.
نه به میهمانی رفتم
و نه کسی به میهمانیام آمد
تنها زنی تنها
از حوالی خیالم گذشت
که از اعصاب به هم ریختهی موهایش
پیدا بود
که حتی بهار هم
حوصله اش را سر میبرد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه