تحلیلی بر مجموعه داستان "باجی" نعمت مرادی
فروزان مقصودی
تاریخ ارسال : 31 فروردین 00
بخش : اندیشه و نقد
تحلیلی بر مجموعه داستان "باجی"
اثر"نعمت مرادی"
نشر"هشت"
نوشته ی فروزان مقصودی
خرافه و خرافه پرستی از دیرباز تاکنون، به اشکال گوناگون، در جوامع مختلف وجود داشته است. بحث خرافه بین همه اقشار، چه در ایران و چه جهان، طرفداران خاص خود را دارد. بسیاری از محققان در رابطه با علت و چگونگی این امر مطالعات گسترده انجام داده اند که در بین آنان می توان به "ولتر" اشاره کرد. او در کتاب "روانشناسی خرافات" به این امر پرداخته، اینکه خرافات از کجا شروع شده و چگونه در بین مردم رسوخ کرده است. او خرافات را کارهای غیر معقول و غیر منطقی می داند یا از آن به عنوان برخوردهای غیر علمی یاد می کند. او می گوید که خرافات ارتباط قائل شدن بین دو چیز است که هیچ ارتباط علمی بین آن دو وجود ندارد. اما با این اوصاف، اموری که بخش منطق و استدلال مغز را به چالش می کشد برای افراد زیادی جذابیت دارد و از بین آنها می توان به امور محیرالعقول و موضوعات مربوط به جن و دیو و پری اشاره کرد. مبحثی که "نعمت مرادی" در مجموعه داستان "باجی" به آن پرداخته است. روایتی که نشأت گرفته از اقلیمی نشانه گذاری شده و قصه هایی است که هر کدام ریشه در خرافات خاص آن منطقه دارد.
جغرافیای مجموعه ی " باجی"
"نعمت مرادی" با نشان دادن محدوده ای که روایت در آن صورت می گیرد هم جغرافیایی که روایت در آن شکل گرفته را می نمایاند و هم با قصه ها و نوع خرافه آن زاد و بوم، مخاطب را آشنا می کند. او با در هم بافتن قصه ها و تخیل در بخش غیر واقعی و حدود و قصور منطقه بعنوان بخش واقعی، به نوشتار خود سندیت می دهد. استفاده از اسامی چون "نخود کوه" ، "چشمه ی سرتزن"،"روستای دروزنه" و "هرسین" که مناطقی شناخته شده اند، برای مخاطب این باور را ایجاد می کند که با یک ماجرای واقعی طرف است. "نعمت مرادی" گستره " ایلام و پشت کوه" چشمه ی سرتزن"، صحنه" نخود کوه" و هرسین را بهم پیوند می زند تا از باورهایی مردمان این خطه، قصه بگوید.
روایت در مجموعه ی"باجی"
" باجی" را راوی دانای کل نمی گوید. نداشتن این راوی باعث می شود که جهان این داستان دوپاره باشد. جهان پیدا و نهان. روایت"باجی" روایتی است که بخشی از ان همواره شب باقی می ماند. مخاطب هیچگاه به راز قصه ها پی نمی برد و تنها می تواند به آنچه راویان قصه ها می گویند اکتفا کند.
زاویه دید در مجموعه ی "باجی" اول شخص یا سوم شخص است. سوم شخص مثل دوربینی هر آنچه می بیند را می گوید. این زاویه گاهی اول شخص می شود که نه تنها در پیشبرد روایت کمکی نکرده بلکه باعث آسیب می شود. بطور مثال در داستان اول زمانی که راوی اول شخص سخن می گوید، زیرا که سید مجالی برای این تعریف پیدا نکرده و در همان شب حادثه مرده است. بهمین دلیل مخاطب که همواره راز در پشت پرده برایش باقی می ماند برای اکتشاف رد نشانه ها را می گیرد. چشمه ای که به آن قسم می خورند، قلعه ضحاک، زنی که قابلیت حیوان شدن دارد، جای پنجه بر صورت مردگان و... وجود بخش های پیدا و نهان یکی از نکات قوت این اثر است زیرا باعث می شود مخاطب در کشف آن با روایت همراه شود. این دوپارگی در شخصیت داستان هم دیده می شود. شخصیتی که اکثر وقایع یا از او نشأت می گیرند یا به او ختم می شوند.
شخصیت در مجموعه ی"باجی"
مهمترین فرد در این مجموعه، باجی است. باجی شخصیتی تاثیرگزار است. کدخدا به حرفش گوش می دهد و او تنها با کدخدا کاری ندارد. او از نظر رفتاری شخصیتی دوپاره دارد. بخشی از رفتار او را زاویه دوربین می گوید. در این بخش بجز حرکات زنی روستایی که درگیر برخی خرافات است چیزی دیده نمی شود اما در بخشی که مردم روستا می گویند، باجی انسانی است از تبار جن و دیو پری که قدرتی خارج از تصور دارد. او قادر است به حیوانی چون مار یا گربه تغییر شکل دهد و کارهای عجیب و غریب کند. این شخصیت عجیب باجی باعث ایجاد رعب و وحشت بین اهالی شده و دلیلی برای اینکه اتفاقات عجیب و مرگ ها را از حضور او بدانند. با اینکه در مجموعه داستانهایی وجود دارند که شخصیت های دوگانه ای مثل بلقیس یا پری در آنها وجود دارد که به گفته روایت از قبیله باجی هستند اما آنها هم در حد یک نام باقی می مانند.
بجز باجی و کدخدا و استوار احمدی که البته نه بطور کامل شخصیت پردازی می شوند بقیه اهالی شخصیت نیستند. آنها فقط برای این در روایت وجود دارند تا قصه ای درباره آنها گفته شود. رفتار و تفکر و کنشی نه قبل و نه بعد از رویداد ندارند. با اینکه داستان های این مجموعه در باره زنان است، باجی تنها زنی است که در داستان دیده می شود. زنان در این مجموعه دیده نمی شوند مگر اینکه مردی در کنار آنان باشد. شاید این نشأت گرفته از فرهنگ این مرز و بوم باشد که زنان همواره در سایه مردان بوده و زنانی که تنها بوده اند مثل باجی و پری طرد شده اند. همانطور که همه به باجی تف می اندازند و می خواهند پری را بکشند. "نعمت مرادی" با زیرکی فرهنگ این اقلیم را با زبانی شیرین روایت می کند.
زبان
"باجی" زبانی ساده دارد. این سادگی موجب خوانش روان آن می شود. "نعمت مرادی" گاهی از کلماتی بومی در کنار زبان رسمی استفاده کرده است یعنی بنوعی آنها را در هم پیچیده تا همگام با روایت اشاره ای به زبان هم داشته باشد اما این باعث نمی شود که مخاطب نیاز به پاورقی را حس کند زیرا از یک طرف تعداد آنها اندک است از طرفی با ادامه جمله معنی آنها را می شود دریافت. اما همین چند کلمه موجب شده تا این مجموعه زیبایی خاص قصه گویی به زبان محلی را داشته باشد و از عناصر ابر و باد، آب و خاک برای فضا سازی آن بهره برد.
فضا
"باجی" فضایی روستایی دارد. رد و نشان روستا نه تنها در کلام، لباس، باورها و رفتارهای اهالی پیداست، بلکه در آوا و اشیا هم میتوان آن را یافت. صدای عوعوی سگها و صدای الاغ که گاهی باهم قاطی می شوند، خیک پنیر و دوک نخ ریسی همه از عناصری هستند که فضای روستا را تداعی می کنند. از طرفی وجود فضایی هراس آور، شب هایی مه آلود، سایه کوه روی روستا، صداهایی که مثل همیشه نیستند و باریکه راهی که از کنار چشمه می گذرد، شبیه به موزیک فیلم های ژانر وحشت است که مخاطب را آماده رخ دادن یک اتفاق می کند. اتفاقی که راوی های غیرمطمئنی روایتش می کنند تا فضایی را نشان دهند که جز وهم نیست، "هوا تاریک شده است. صداهای عجیبی از لابلای درختان شنیده می شود... امشب همه چیز برایش متفاوت است... به نظرش پرنده ای از روی شاخه ای پرید... زیر نور ماه می بیند شلوار مشکی اش، قهوه ای شده است... صدای الاغ هم مثل همیشه نیست..." فضایی مناسب برای اینکه هر چه می بیند غیر واقعی باشد چون رخدادها در محلی به وقوع می پیوندد که نامش" دروزنه" است و چه بسا هدف از انتخاب این نام، با توجه به معنای آن"دروغگو" خود صحه ای بر خرافی بودن این قصه ها باشد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه