شعری از شاعر شهیر ترک اورهان ولی
برگردان: ابوالفضل پاشا


شعری از شاعر شهیر ترک اورهان ولی 
برگردان: ابوالفضل پاشا 
نویسنده : اورهان ولی / ابوالفضل پاشا
تاریخ ارسال :‌ 25 آذر 99
بخش : ادبیات ترکیه و آذربایجان

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

ابتدا بادِ زودگذر می‌وزد

و برگ‌ها آرام‌آرام

بر درخت‌ها تکان می‌خورد

در دورها... در دوردست‌ها:

زنگوله‌های آب‌فروش‌های دوره‌گرد - بی‌وقفه -

و من چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

پرندگان دسته‌دسته

با سروصدای فراوان

از اوجِ آسمان عبور می‌کنند

و در همان اثنا

ماهی‌گیرها تورهای خود را

از محلِ صید ماهی بیرون می‌کشند

پاهای زنی به آب برخورد می‌کند

و من چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

خنکای «بازار سرپوشیده»

نشاط و جنب‌وجوشِ «بازار محمودپاشا»

اکنون حیاطِ ساختمان‌ها پر از کبوتر شده

از باراندازها صدای ضربه‌های چکش به گوش می‌رسد

بوی عرقِ بدن‌ها به هم‌راه بادِ بهارِ زیبا

و من چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

در سرِ من مستیِ حال و هوای قدیم

و خانه‌یی ساحلی هم‌راه توقف‌گاه نیمه‌تاریکِ قایق‌ها

که زوزه‌ی بادهای بهاری در آن آرام گرفته است

و من چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

زنی دل‌ربا از پیاده‌رو می‌گذرد

و اظهار دشنام‌ها، ترانه‌ها، آوازها، حرف‌ها

چیزی از دست او بر زمین می‌افتد

شاید که یک شاخه گلِ رُز

و من چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

 

چشمان‌ام را بسته‌ام

به استانبول گوش سپرده‌ام

پرنده‌یی در دامن‌ات جست‌وخیز می‌کند

این‌که گرم است پیشانی‌ات یا نه

و این‌که لب‌های تو خیس است یا نه، 

همه را می‌دانم

ماهِ سپید از پشت ِدرختان پسته برمی‌آید

این را از تپشِ قلبِ تو می‌فهمم

و به استانبول گوش سپرده‌ام.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :